مهربان

مهربان
آخرین نظرات

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سفر» ثبت شده است

از قبل عید تصمیم گرفتیم برای تعطیلات عید بریم سرعین

 

با دو تا خاله هام که یکیشون مادر شوهرم بود به همراه خانواده پدر مادر ۳۰ اسفند ساعت پنج و نیم صبح حرکت کردیم

نزدیک سال تحویل ما دنبال مسجد یا امامزاده می گشتیم که یکی از مسجد های تو مسیرمون بسته بود با اینکه نزدیک اذان بود خلاصه خنده مون گرفته بود چرا مثل این بی خانمان ها شدیم و جایی پیدا نمی کنیم بریم داخلش برای سال تحویل

تو برنامه مپ دیدیم اون نزدیکی امامزاده ست با سرعت رفتیم سمتش تا از ماشین پیاده شدیم سال تحویل شد روبوسی و فلان و تبریک

دوباره رفتیم تا رسیدیم سرعین یه کم استراحت کردیم تو هتل و رفتیم جاتون خالی آبگرم

قبلا رفته بودم آبگرم و خییییلی خوب بود 

تو آب کلی مواد معدنی داره البته بوی آهن می ده انگاری و بعضی ها ممکنه خوششون نیاد و رنگ آب به زردی می زد

ولی از لحاظ درمانی خیلی خوبه

تو اون چند روز چند باری رفتیم آبگرم

جاتون خالی بلال هم خوردیم

اونجا

عسل

سرشیر

آش دوغ

سیرابی

دیزی

خیلی زیاد بود

حلوای سیاه هم سوغاته اردبیل هست.اردبیل و سرعین خیلی از هم فاصله ندارن و تقریبا به هم نزدیکن

حلوای سیاهش رو من خیلی دوست دارم البته داغ داغش که جوون های اردبیل با دوغ می خورن حلواش رو

 

 

دریاچه شورابیل هم تو اردبیل هست که اونجا هم رفتیم.آب و هوای سرعین و اردبیل حسابی سرد بود

بارون و مه هم داشت

سوم عید گفته بودن هوا برفی می شه ولی هیچ خبری نشد

برگشتنی هم از آستارا و شمال برگشتیم و جاتون خالی کلوچه خریدیم 

خیلی فروشنده هاش مهمون نواز بودن و کلی تعارف کردن بهمون کلوچه برداریم

کلوچه های کاکایوییش عالی بودن که ما خریدیم

تو مسیر برگشت مادر آزمون پرسید بهترین اتفاق زندگیتون چی بوده؟

که من گفتم یکی ازدواجم با همسرم یکی دیگه هم به دنیا اومدن خواهرم

 

با نوشتن این پست و مسافرت سرعین رفتم پست قبلی که با عنوان"سرعین"نوشته بودم رو دوباره خوندم

mehraban 75
۰۶ فروردين ۰۴ ، ۱۴:۴۵ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱ نظر

 

چند وقت پیش تصمیم گرفتم با همون گروه کوهنوردی ۱۴ مهر برم رشته رود

رشته رود تو گیلان نزدیک امامزاده هاشم هست.خانواده نتونستن باهام بیان و تنهایی رفتم.

قبلا شلوار و جوراب و کفش کوهنوردی رو خریده بودم قبل مسافرت کوله کوهنوردی هم خریدم

ساعت یک ربع به شش صبح گفته بودن همه جمع بشن که حرکت کنیم من روز قبلش ۱۲ ساعت سرکار بودم

تو گروه یه دختر متولد ۸۵ با مادرش و دوستش اومده بود ولی اصلا به مادرش نمی خورد اون خانمه بهش می خورد به جای مادر انگاری خواهرش باشه انقدر که زود ازدواج کرده بود

خیلی هم شلوغ کار بود و یه لحظه اگه ساکت می شد سر گروه می گفت سودا چش شده ساکته🤣(سودا اسم دختره بود)

از اول سفر اینا شروع کردن به آهنگ گذاشتن و رقصیدن

روحیمون شاد شد

منم با دست زدن همراهیشون می کردم

از شانس😁معاون دوره دبیرستانمم  تو گروه بود و دیدمش

یکی از مسن های گروه فکر کرده بود من و اون مادر و دختریم🤣

مسیر گلی بود و حسابی کفش هامون گلی شد و چهار ساعت تو راه بودیم و مسیر رفت حسابی گرم بود

به قسمت انتهایی که رسیدیم رفتیم کنار رودخونه و من پاهامو گذاشتم تو آب که خیلی سرد بود😁

صدای آب واقعا به آدم آرامش می داد

عکس دسته جمعی گرفتیم ناهار خوردیم و دوباره برگشتیم سمت اتوبوس

کلا ۵ یا ۶ خانوار بیشتر نبودن تو روستای رشته رود تو مسیر برگشت بعضی از بچه ها با اهالی روستا سلام علیک می کردن

هوا خیلی خوب شده بود برگشتنی

سوار اتوبوس شدیم و یه مسیر ۴ ساعته رو به خاطر ترافیک ۶ ساعت طول کشید بریم نگه داشت برای سرویس بهداشتی انقدر صف بود که نگو و نپرس😑

بعد سرویس من سریع از فروشگاه یه کم زیتون پرورده هم خریدم برای خانواده(من عاشق زیتون پرورده هستم)

بچه ها تا نزدیک ۱۲ شب زدن و رقصیدن ماشالا خیلی پر انرژی بودن

۱۲ شب رسیدیم بالاخره . همه خسته شده بودن از ترافیک

ولی در مجموع خیلی خوب بود و خوش گذشت حتما این سفرهای یک روزه با تور رو امتحان کنید

 

 

 

 

mehraban 75
۱۶ مهر ۰۲ ، ۰۳:۳۸ موافقین ۳ مخالفین ۱ ۵ نظر