گارسون
این نوشته رو دوست نداشتم بنویسم ولی خب می نویسمش بمونه یادگاری
چند وقت پیش که مشهد بودیم هر دفعه که می رفتیم رستوران هتل احساس می کردم یکی از گارسون ها که پسر جوونی بود به من توجه داره و شایدم از من خوشش اومده
و گفتم شاید تا آخر سفر حرفی بزنه و چیزی بگه ولی اتفاقی نیفتاد
بعد پیش خودم می گم آخه دختر تو چرا انقدر ساده ای؟☹😐
کلا بارها شنیدم و خوندم که تا وقتی پسری ازت خواستگاری نکرده و چیزی بهت نگفته الکی ذهنتو درگیرش نکن ولی کو گوش شنوا؟هیییییی😐☹
سلام مهربان عزیز
دمت گرم که حرف دلتون اینجا نوشتی بازم
در بهترین روزهای جوانی تون اصلا به این چیزا فکر نکن و از جوونی ت لذت ببر🌷🌷🌷.
البته شاید واقعا روش، نمیشده بیاد جلو خونواده چیزی بهت بگه 😜
ان شاءالله که به وقتش خدا به کیس خوب براتون قسمتتون کنه، 🌷🌹🌷