مراسم عقد
جمعه ۳۰ شهریور آخرین روز کاریم بود شیفت صبح و عصر
از شانس بد شیفت عصر من آبریزش بینی شدید داشتم و زنگ زدم مادر برام نوبت دکتر بگیره که بعد شیفت برم دکتر
آخه روز بعدش یعنی شنبه مراسم عقدم بود و با میکاپ نمی تونستم مدام دستمال به دست باشم🤣
رفتم دکتر و خداروشکر خلوت بود دو تا آمپول زدن برام که باعث شد روز بعد حالم خوب شه و آبریزش بینیم کلا قطع شد
(شیفتم که تموم شده بود از دوستان و همکاران خداحافظی کردم و همشون برام آرزوی موفقیت کردن.روز قبلش از سرپرستارمون خداحافظی کرده بودم و بغلش کردم و داشت گریه م در می یومد)
صبح روز شنبه خونه رو مرتب کردیم چون شبش قرار بود خانواده و فامیل بیان خونمون
ساعت یک و نیم بعدازظهر رفتم آرایشگاه.فقط قرار بود میکاپ انجام بدم و شینیون نداشتم.لباسمم پوشیده بود.
یه توربان روی سرم که به تور وصل شده بود و لباسم که بالای لباس یقه حجاب فیکس کرده بودیم .
میکاپم که تموم شد خواهرم اومد لباس رو کمک کرد تنم کنم
از آرایشگاه که دراومدم بیرون همسر منتظرم بود و منو دید و بغلم کرد
یکی دو تا از بچه های فامیل هم باهامون بودن و هماهنگی ها رو انجام می دادن و با دوربین فیلم می گرفتن
تو مسیر که داشتیم می رفتیم سمت خانه ی عقد به همسرم گفتم بوق بزن😁مردم وقتی ما رو می دیدن ذوق و خوشحالی رو تو چشماشون احساس می کردم.
یه خونه عقد رزرو کرده بودیم و خیییلی قشنگ بود
مراسم که تموم شد بقیه اومدن خونه ی ما شام
تو خونه هم بچه ها رقصیدن و برای هممون یه شب به یاد موندنی شد.
سلام مهربان
باز هم از این خبر خوبا.😅
خبر خوب بعدی چی باشه؟🤔