مهربان

مهربان
آخرین نظرات

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شادی» ثبت شده است

 

چند وقت پیش تصمیم گرفتم با همون گروه کوهنوردی ۱۴ مهر برم رشته رود

رشته رود تو گیلان نزدیک امامزاده هاشم هست.خانواده نتونستن باهام بیان و تنهایی رفتم.

قبلا شلوار و جوراب و کفش کوهنوردی رو خریده بودم قبل مسافرت کوله کوهنوردی هم خریدم

ساعت یک ربع به شش صبح گفته بودن همه جمع بشن که حرکت کنیم من روز قبلش ۱۲ ساعت سرکار بودم

تو گروه یه دختر متولد ۸۵ با مادرش و دوستش اومده بود ولی اصلا به مادرش نمی خورد اون خانمه بهش می خورد به جای مادر انگاری خواهرش باشه انقدر که زود ازدواج کرده بود

خیلی هم شلوغ کار بود و یه لحظه اگه ساکت می شد سر گروه می گفت سودا چش شده ساکته🤣(سودا اسم دختره بود)

از اول سفر اینا شروع کردن به آهنگ گذاشتن و رقصیدن

روحیمون شاد شد

منم با دست زدن همراهیشون می کردم

از شانس😁معاون دوره دبیرستانمم  تو گروه بود و دیدمش

یکی از مسن های گروه فکر کرده بود من و اون مادر و دختریم🤣

مسیر گلی بود و حسابی کفش هامون گلی شد و چهار ساعت تو راه بودیم و مسیر رفت حسابی گرم بود

به قسمت انتهایی که رسیدیم رفتیم کنار رودخونه و من پاهامو گذاشتم تو آب که خیلی سرد بود😁

صدای آب واقعا به آدم آرامش می داد

عکس دسته جمعی گرفتیم ناهار خوردیم و دوباره برگشتیم سمت اتوبوس

کلا ۵ یا ۶ خانوار بیشتر نبودن تو روستای رشته رود تو مسیر برگشت بعضی از بچه ها با اهالی روستا سلام علیک می کردن

هوا خیلی خوب شده بود برگشتنی

سوار اتوبوس شدیم و یه مسیر ۴ ساعته رو به خاطر ترافیک ۶ ساعت طول کشید بریم نگه داشت برای سرویس بهداشتی انقدر صف بود که نگو و نپرس😑

بعد سرویس من سریع از فروشگاه یه کم زیتون پرورده هم خریدم برای خانواده(من عاشق زیتون پرورده هستم)

بچه ها تا نزدیک ۱۲ شب زدن و رقصیدن ماشالا خیلی پر انرژی بودن

۱۲ شب رسیدیم بالاخره . همه خسته شده بودن از ترافیک

ولی در مجموع خیلی خوب بود و خوش گذشت حتما این سفرهای یک روزه با تور رو امتحان کنید

 

 

 

 

mehraban 75
۱۶ مهر ۰۲ ، ۰۳:۳۸ موافقین ۳ مخالفین ۱ ۵ نظر

دیروز با مامان و بابا رفته بودم بیرون

مردم برف بازی می کردن از دیدن خوشحالی مردم واقعا خوشحال می شدم دختر و پسری که به سمت هم گلوله های برف پرت می کردن

مردی که دو تا خانم رو روی تیوبی که متصل به ماشینش بود روی برف می کشید و قهقه ی اون خانم ها بلند شده بود

یا پسرهای جوونی که آهنگ کردی گذاشته بودن و می رقصیدن

جوونی که رفته بود زیر پتو تو برف و قلیون می کشید😂

پسری که تفریحش این بود که با تویوتا روی برف بین مردم و تو جمعیت خودنمایی کنه و بچرخه

بچه ها و نوجوان هایی که تیوب سواری می کردن و پدرهایی که پایین تر از اونا هواشونو داشتن

 

خلاصه که دنیایی بود اونجا انگار نه انگار گرونی بود فقر بود مشکل اقتصادی بیکاری

انگاری اونجا همه همه چیزو فراموش کرده بودن

و فقط به لحظه ای که توش بودن فکر می کردن و "در لحظه" زندگی می کردن

 

 

"در لحظه زندگی کنیم"

 

نکته  :  یه نفر به خاطر تیوب بازی اونجا دستش شکسته بود حواستون باشه موقع تیوب سواری

mehraban 75
۰۱ بهمن ۰۱ ، ۰۰:۵۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۵ نظر