من بالاخره رسیدم خونه😂(البته الان نه ها ،یه دو ساعتی می شه)
حین اعزام چه اتفاق هایی که نیفتاد:تصادف،بدحال شدن مریض،...
حین انتقال مریض به بیمارستان مقصد و تکون هایی که به مریض تو ماشین وارد می شد مریض بدحال شد و درصد اکسیژن خونش اومد پایین فقط خدا خدا می کردم سالم برسونیمش
اون مابین تصادف کردیم و آینه ی ماشین سمت راننده شکست یعنی بدشانسی پشت بدشانسی
تو آمبولانس که نشسته بودم یه لحظه احساس کردم صدای بوق ممتد می یاد ولی متوجه نشدم صدا از کجاست به خودم گفتم فکر کنم بمب کار گذاشتن الان می ترکیم می ریم رو هوا😂
و یه چیز دیگه و یه موضوعی که تعجب کردم این بود که اونجا یه خانم چادری بهم گفت بهت چادر بدم سر کنی؟🙄😲یکی از حراست های بیمارستان اونجا هم بهم گفت چادر نداری نرو دفتر پرستاری😑😕😯
این هم از داستان اعزام
اعطام کلا خیلی چیز بدیه، حتی اگه مریض بدحال هم نباشه،
یه عالمه فرم پر کنی، اونجا هم یه عالمه سوال جواب بدی، تکون های ماشین، ترافیکا، سر و صدا، خود مریض
خدا به روز کسی نیاره 😅