بالاخره کلاسو رفتم
امروز از صبح به مسئول شیفت گفته بودم که من شیفت عصر می خوام با پاس برم چون ساعت ۷ شب کلاس دارم اونم موافقت کرد بعد یکی از مریض هامو انتقال به بخش کردن چون تحت نظر مریض داشتن و ما باید مریض اونا رو ادمیت می کردیم
خلاصه که مریضه رفت و من تو تمام شیفت عصر منتظر مریض جدید بودم که بیاد از ساعت ۳ یا ۳:۳۰ منتظر موندم گفتم به خودم که مریضو ادمیت می کنم کارهاشو انجام می دم بعد نزدیک ساعت ۷ شب پاس می گیرم و کلاس سه تارمم می رم ساعت ۴ شد نیومد ۵ شد نیومد ۶ شد نیومد منم پشت هم زنگ می زدم دفتر پرستاری و تحت نظر پیگیری می کردم که مریضو کی می فرستید؟ اگه مریض نمی خواد بیاد من با پاس برم تا بتونم کلاسمو شرکت کنم
با سوپروایزر صحبت کردم تلفنی که گفت همکارهای تحت نظر یه ربع دیگه مریضو می فرستن بخش شما حالا ساعت چند بود تقریبا ۶:۲۰ به خودم گفتم شانسمانه ست من می خواستم مریضه نیاد که بتونم با پاس برم ولی مثل اینکه باید بی خیالش بشم چون ۷ کلاسم شروع می شد این شد که زنگ زدم آموزشگاه موسیقی گفتم من نمی تونم کلاسمو بیام به احتمال زیاد.
حدس می زنید مریض بالاخره ساعت چند اومد؟
ساعت ۶:۴۵😑😏
به خودم گفتم انگاری اینا فقط می خواستن من به کلاسم نرسم
هیچی دیگه مریض اومد چاقو خورده و نزاعی بود کلی جای خراش و زخم.دست و پاهاش آتل داشت ولی شانس آوردم که هوشیار بود
سریع سپردم به همکارها مریض هامو و سریع با سرعت نوووور خودمو رسوندم کلاس ساعت چند رسیدم؟
۷:۲۰ (۲۰ دقیقه از وقت کلاس گذشته بود)
انقدر تند رانندگی کردم به خودم گفتم الان تصادف می کنم خودم بستری می شم بیمارستان خودمون
کلاس که تموم شد دوباره برگشتم بیمارستان تا گزارش پرستاری رو بنویسم
خلاصه که امروز همش تو تنش بودم و همش تو رفت و آمد
ولی به جاش فردا قراره با خانواده برم داماش
حسابی عکس می گیرم تو پست بعدی براتون آپلود می کنم
سلام مهربان عزیز
بارک الله بهت که با همه سختی و فشار کار بازم خودتو رسوندی به کلاس موسیقی👏👏👏👏👏
آقا ما شکایت وبتون به کجا ببریم هان؟
آخه آخرین باری که توش صدای سه تار به اشتراک گذاشتی خیلی وقت بوده😔
خواهشا مقدور بود براتون بازم از اجرا هاتون برامون بزارید لطفا.
سرتون سلامت بانوی هنرمند