😊😄
امروز با هم لانگ بودیم
از چند روز پیش شیفت امروز رو نگاه کرده بودم دیدم روز خوبیه واسه اینکه بگم بهش چون ۱۲ ساعت با هم شیفتیم.
مدام با خودم کلنجار رفتم و این پا و اون پا کردم تا فرصت مناسب گیر بیارم تا بتونم تو یه تایم مناسب حرفمو بهش بزنم یه چند تا سوال پرسید ازم که واسه فلان کار مریض چه وسایلی باید ببرم بالا سر مریض آماده بزارم؟که راهنماییش کردم وقتی داشت وسایل رو می برد تعدادش زیاد بود داشت از دستش می افتاد که پیش خودم گفتم الان موقعیت خوبیه که بهش گفتم بزار کمکت کنم گفت نه می برم و می تونم و گفتم نه بزار کمکت کنم
مریضش تو اتاق ایزوله بود و کسی نمی تونست راحت مزاحممون بشه بعد که وسایل گذاشتم تو اتاق ایزوله بهش گفتم شما اهل کوهنوردی هستی؟گفت آره من و دوستام کهنه باغستان می ریم خودمون و با یه گروهی دو شب و سه روز یه جایی بود رفتیم و داشت توضیح می داد
منم از همون گروه که باهاشون رفته بودم آلش دشت توضیح دادم
آخرش هم گفتم باید گروه های خوبو به هم معرفی کنیم😄
اولش قصدم این بود که فقط به خودش بگم گفتم اینجوری ضایعه ست به بقیه هم بگم که یه وقت فکر نکنه من منظور خاصی داشتم فقط به خودش گفتم
تو توضیحاتمم گفتم که به آقای فلانی و خانم فلانی و چند نفر دیگه هم گفتم کم کم دارم به بقیه هم می گم
آخرش تشکر کرد
آخر شیفت هم وقتی که شیفت تموم شد برام دست تکون داد😍 که یعنی خداحافظ😃اوخی🥰
این همون سم بود؟