یکی از همکارهای جدید الورود به بخشمون زنگ زده الان ازم می پرسه امشب که با هم شبکاریم اونجا بهمون پتو می دن؟یا باید پتو با خودم بیارم؟سوال بعدیش اینه که غذا چی غذا بهمون می دن؟
قیافه من این ور گوشی🤣
یکی از همکارهای جدید الورود به بخشمون زنگ زده الان ازم می پرسه امشب که با هم شبکاریم اونجا بهمون پتو می دن؟یا باید پتو با خودم بیارم؟سوال بعدیش اینه که غذا چی غذا بهمون می دن؟
قیافه من این ور گوشی🤣
نگرانم.
موقع وزنه زدن تو بدنسازی گردنم درد می گیره یه وقت تنگی کانال نخاعی نداشته باشم😔
یکی از مریض هامون قبلا چون تنگی کانال نخاعی داشت حین ورزش کردن و هالتر زدن و ورزش کردن کوادری پلژی شده بود
منم باید برم ام آر آی گردن انجام بدم یه وقت این مشکلو نداشته باشم😔
یکی دو بار اخیرا پیش اومده وقتی شبکار بودم و تو رختکن خوابیدم صبح ها که بیدار شدم از خواب تا برم تو بخش انگار سرما تو تمام وجودم نفوذ کرده آخه من وقتی می خوابم پتو رو خودم نگه نمی دارم مدام می زنم کنار نمی دونم بدنم چرا به پتو وقتی خوابم واکنش نشون می ده😄تو خونه باشم نصف شب مادر چند باری می یاد پتو روم می اندازه.
امروز تو خونه هم سردم بود.شب با مادر دراومدم بیرون خرید چون تو خونه سردم بود گفتم که بیرون می رم یه وقت سردم نشه کاپشن پوشیدم
آره کاپشن😅
مردم منو می دیدن انگار یه آدم عجیب غریب می دیدن یکی از فروشنده ها که گفت خیلی سرده؟🤣
تازه می خواستم دستکش هم بپوشم که مادر پشیمونم کرد.تو خیابون دستمو گذاشته بودم تو جیبم مادر می گه دستت رو بیار بیرون لاقل🤣می گم آخه من دستام زود سرد می شه
تو اخبار می گفت تو کوه های سهند و سبلان خیلی از حیوون ها از سرما یخ زدن مثل بز و گوسفند
آخه تو اردیبهشت برف؟😯
دیشب از بیمارستان که اومدم بیرون فکر کنم ساعت ۱۱:۱۵ شب بود تا حالا اون موقع شب بیرون نبودم با ماشین تنهایی بخوام رانندگی کنم فلش رو زدم به ضبط و آهنگ های شاد گوش کردم تو ماشین.
گفتم بزار تخلیه هیجانی انجام بدم و این حجم کاری سخت و زیاد رو اینجوری بریزم دور این شد که موقع رانندگی چون خیابون ها هم خلوت بود با آهنگ شاد شروع کردم دست زدن خودمم خنده م گرفته بود گفتم الان مردم می گن دختره نصف شبی خل شده😆
مادر بعضی اوقات می گه جیغ بزن و تخلیه هیجانی انجام بده چون اصولا بچه ی ساکت و آرومی هستم فکر می کنن نمی تونم یا بلد نیستم جیغ بزنم چند سال پیش که رفته بودیم شمال تو تونل مادر گفت جیغ بزن شروع کردم به جیغ زدن اولین پرده یه صدای بم تر بود دومین پرده یه صدای جیغ تر بود از اون جیغ بنفش ها طوری که خواهرم گفت گوش هامون پاره شد😆
خلاصه اینکه دیشب هم تو مسیر جیغ زدم تا اعزام رو بشوره ببره
داشتم آهنگ گوش می کردم تو فاز خودم بودم که نزدیک خونه دیدم ماشین یهو سرعتش کم شد و خاموش شد گفتم بخشکی شانس این چش شد؟من که بنزین داشتم و دو تا خط بنزین هنوز مونده بود فلشر رو روشن کردم که از پشت ماشین ها بهم نزنن پیش خودم داشتم فکر می کردم که به پدر زنگ بزنم بیاد ماشین رو هل بده گوشه خیابون که به ذهنم رسید یه بار ماشینو خاموش روشن کنم که انجامش دادم دیدم در کمال ناباوری دو تا خط دوباره اومد رو صفحه و زدم دنده یک ماشین راه افتاد گفتم بسم الله بسم الله چه عجیب
یکی دو تا از همکارها نگرانم بودن گفتن وقتی رسیدی خونه بهمون خبر بده که زنگ زدم از نگرانی درآوردمش(محبوبیتم پیش بچه ها انقدر زیاد شده که دو نفرشون تا حالا بهم گفتن ما اگه پسر بودیم باهات ازدواج می کردیم😄)
یه چیزی که مجددا دوباره بهش فکر کردم و اذیتم کرد این بود که واقعا پرستارهای بیمارستان سینا تو اورژانس هیچ کاری نمی کردن بلند نمی شدن از سر جاشون تازه اونم اول شیفتی آخه چقدر بی مسئولیت😏محل نمی کردن
بالاخره ساعت ۱۱ شب رسیدم بیمارستان خودمون
رفتم تو بخش صدای سوپروایزر رو شنیدم پیش خودم گفتم برم سریع بهش بگم که من رسیدم و مریضو انتقال دادم
گفت رفتنی چه جوری می خوای بری خونه؟گفتم ماشین آوردم.همکارهای شبکار هر کدوم که منو می دیدن تعجب می کرد می گفتن تو اینجا چی کار می کنی؟
گفتم اعزام بودم یکیشون می گفت من باااورم نمی شه رفتی اعزام
گفتم آخه اسمم تو اسامی اعزام بود واسه امروز شیفت عصر
بچه ها امروز همش می گفتن تو چقدر آروم با قضیه اعزام کنار اومدی ما بودیم زمین و زمان رو به هم می دوختیم
گفتم آخه چی کار می کردم نمی رفتمم نمی شد مثل یکی از همکارهای قدیمی که نرفت اعزام بعد فرستادم یه بخش دیگه ۱۰۰ در ۱۰۰ منم نمی رفتم با منم همین کار رو می کردن
خلاصه که ساعت ۵ تازه راه افتادیم از قزوین به سمت تهران ترافیک بود ولی روون
به من گفته بودن ساعت دو و نیم تحت نظر باش ولی تا آمبولانس بیاد و بعد دوباره عنکبوتی بیارن طول کشید
مریض یه خانم ۳۲ ساله تصادفی بود که چهار اندامش بی حس و حرکت بود.
تو مسیر کلی حرف زدیم و البته یه کمم از خستگی چرت زدم و سه ساعت تو راه بودیم چون راننده خیلی احتیاط می کرد که تو حرکت ماشین ، مریض کمتر آسیب ببینه
نزدیک ۸ شب رسیدیم اورژانس بیمارستان سینا تهران
اونجا ببخشید سگ صاحابش رو نمی شناخت
به پرستار می گفتم تخت خالیتون کدومه می گفت هر کدوم خالیه بخوابون هر چی می گفتم یه تکون به خودش نمی داد بلند شه ببینه چه خبره من چی می گم
رزیدنت مغز و اعصاب گفت می تونید برید ولی تا مریضو که زیر بدنش اسکوپ گذاشته بودیم بزاریم رو تخت خودشون و اسکوپ رو در بیاریم خیلی بیشتر طول کشید تا کارهای پرونده
بالاخره مریضو انتقال دادیم حالا باید پرونده رو می بردیم پیش سوپروایزر که در دفترش قفل بود
عجب شانسی
پرستار تریاژ گفت من مهر می زنم می تونید برید
دستامو شستم و یه آبمیوه و کیک گرفتم تو مسیر بخورم ضعف نکنم
تو مسیر هم همش راننده حرف می زد نمی تونستم بخوابم.چشمام از خستگی داشت منفجر می شد ولی با این وجود لبخند از رو لبام کم نمی شد و با راننده صحبت می کردم
بعضی اوقات پیش خودم فکر می کنم که چقدر صبورم
راننده می گفت سه ساعت پشت آمبولانس طاقت آوردی
گوشی مریض هم مدام زنگ می خورد بنده خدا هم که نمی تونست گوشیو دستش بگیره من براش نگه می داشتم
متاسفانه امروز عصر تو لیست اعزام بودم
صبح که بخش خودمون شیفت بودم عصر هم یه مریض اعزامی به تهران تو تحت نظر دارن از شانس من باید ببرم
دیروز یکی از همکارها می گفت خوش شانسی مریض اینتوبه نگرفتی بترکه چشم حسود آخه چشم انقدر شووور؟
به جاش امروز اعزام به من خورد کلاس سه تارمم نمی تونم برم زنگ زدم کنسل کردم
شهریور بیاد تمدیدم تموم شه راحت شم از این سیستم
آخه واسه ۲۰ هزار تومن ساعتی کار می کنیم؟هر کاری انجام بدم جز پرستاری ۲۰ هزار تومن بیشتر می گیرم
چند وقتیه که تو آی سی یو همش کل کل و جنگ اعصابه
وایسین از اول براتون توضیح بدم:
تو سیستم پرستاری، پرستار طرحی اگه بخواد تو آی سی یو کار کنه چون سابقه ش از بقیه کمتره باید از سه تا مریض پرستاری کنه چند وقت پیش یکی از همکارها گفت تو فلان بیمارستان با سابقه ها هم سه مریضه وایمیستن حالا هد نرس ما هم این قانون رو می خواد اجرا کنه ولی با سابقه ترها همش مخالفت می کنن چند وقت پیش که یه نفر از با سابقه ها داد می زد و مخالفت می کرد و می گفت من سه مریضه واینمیستم.هد نرسمون می گفت پس مسئول شیفت وایسا اونم قبول نمی کرد
به اونایی که تایم شیردهی به بچه شون هست پاس شیر تعلق می گیره این همکار ما هر شیفت با پاس شیر می یاد یعنی یک ساعت بعد از شروع هر شیفت می یاد سرکار
قبول هم نمی کنه سه مریضه وایسه
قبول هم نمی کنه مسئول شیفت وایسه تازه دو قورت و نیمش هم باقیه همه ی ما رو درسته قورت می ده 😒
خلاصه که آخر سر هد نرسمون گفت بیا بریم تو اتاق من که تو اتاقش هم یکککک سااااعت داشتن با هم کل کل می کردن
جدیدا می گن یکی از نیروهامون قراره با نیروی بخش اورژانس جابه جا بشه اونی که قراره بیاد بخش ما مثل اینکه از اوووون خاله زنکی هاست شیفت هم خییلی کم می یاد خیییلی هم حرفش برو داره و آشنا داره
احتمالا یکی از همکارهای ما که شیفت زیاد می یاد با این می خوان جابه جا بشن
آخه من نمی دونم چرا وقتی یه پرستار که شیفت زیاد می یاد و به درد بخش ما می خوره چرا باید بره بخش دیگه و یه نفر که پشیزی نمی ارزه و از اوناست که همش استعلاجی می یاره و بار کاری ما رو زیاد می کنه بیاد بخش ما؟
آخه آدم باید مدیریت داشته باشه و بتونه پرسنل خوب رو جذب کنه نه اینکه پرسنل خوب رو از دست بده و پرسنل به درد نخور بگیره😒
این همکارمون که نه مسئول نه سه مریضه نه هیچی قبول نمی کنه رو باید بده یه بخش دیگه نه اونی که مثلا ۳۴ یا ۳۵ تا داره شیفت می یاد
یه کانال زدم تو تلگرام هیچ عضوی نداره ولی اولین پیامی که تو کانال گذاشتم ۶ تا بازدید خورده چه جوری واقعا؟😯🤔