مهربان

مهربان
آخرین نظرات

چند وقت پیش یه مریض داشتم بهم گفت من وقتی با شوهرم ازدواج کردم یه بار شوهرم منو پرت کرده سرم خورده به یه جایی و رفتم تو کما وقتی از کما اومدم بیرون و حالم بهتر شد پدرم گفته از شوهرت جدا شو ولی من گفتم آخه کجا بیام؟بیام ور دل تو؟

و ۱۳ سال تلاش کردم و کلی درمان های هورمونی انجام دادم تا بچه دار بشم آخه می گفتن بچه دار بشی اوضاع زندگیت بهتر می شه

ولی خوب که نشد هیچ بدتر هم شد

گفت با هم سه نفری رفتیم مسافرت و تو اون مسافرت تصادف کردیم و شوهرم هییییچ چیش نشد ولی من هم مهره کمرم هم دستم و هم پام شکست و حتی شوهرم اجازه نداده بچه م بیاد منو ببینه و بنده خدا گریه می کرد

از این دلش می سوخت که شوهرش انقدر بهش بدی کرده ولی هیچ اتفاقی براش نیفتاده و می گفت خدا بنده های بدشو بیشتر دوست داره

ولی من بهش گفتم شایدم خدا می خواد اینجوری صبرتو امتحان کنه

بنده خدا سه بار رفت اتاق عمل تا کل عمل هاش تموم شه

ناراحت بود که حتی شوهرش نمی یاد ببینتش

یه بار شوهرش زنگ زده بود بیمارستان به شوهرش گفتم خانمت می خواد شما رو ببینه گفت باشه می یام ولی نیومد☹

 

اینم از داستان مریض ناراحت

mehraban 75
۰۸ بهمن ۰۱ ، ۲۲:۴۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۴ نظر

اینکه هر روز شیفت بری و تو هر شیفت یه روتین خاص مثل ساکشن و دهانشویه انجام بدی و پانسمان کنی خسته کننده ست و بعدش عین میرزا بنویس همش تو گزارش پرستاری هر کاری کردی رو باید بنویسی این از همه بدتره مخصوصا وقتی سه تا مریض داشته باشی

بیمارستان ما اینجوریه که به پرستاری که سه تا مریض داره معمولا یه مریض سخت تر و بدحال تر و دو تا مریض بهتر بهش می دن و جالب اینجاست که پیش اومده مثلا اون دو تا مریض خوب انتقال به بخش شدن و خالی شده اون دو تا تخت و یه مریض دیگه هم اون پرستار تحویل گرفته

یعنی تو یه شیفت همه ی کارهای ۴ تا مریض از ریز تا درشت رو انجام داده و این بده

mehraban 75
۰۸ بهمن ۰۱ ، ۲۲:۳۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

امشب مهمون داشتیم یکی از فامیل های نزدیک

ازدواج پسره و دختره فامیلی هست

پسره پسر خوبیه خیلی شخصیت پخته ای داره و خداروشکر تو اطرافیانم جزو محدود زن و شوهرهایی هستن که زندگیشون خوبه و به طلاق نکشیده خداروشکر(انقدر که طلاق شنیدم و آمار طلاق رفته بالا)

الان بچه دارن و چند ماهشه

بعضی اوقات فکر می کنم به اینکه کاش چند سال پیش به این پسره جواب مثبت می دادم و الان هم زندگی آرومی داشتم و رفته بودم سر خونه زندگیم و هم اینکه یه بچه داشتم

مگه ما آدما از زندگی چی می خوایم؟جز اینکه یه نفر رو دوست داشته باشیم و خانواده تشکیل بدیم و تنها نباشیم(البته موفقیت شغلی و این ها هم هستن)

بعدش می گم نه من لیاقتم بیشتر از این هاست و بعدش به خودم می گم الان تو این سن ۲۷ سالگی می خواستم بچه داشته باشم آخه چی کار؟الان مجردم و هیچ مسئولیتی ندارم و آزادم و می تونم به خیلی کارها برسم(ادامه تحصیل،موفقیت شغلی،زبان خوندن و خیلی کارهای دیگه) و در زمان مناسب با کیس مناسب هم ازدواج می کنم فقط باید صبور باشم تا شخص مناسب پیدا شه

یه جور خود درگیری😂

mehraban 75
۰۸ بهمن ۰۱ ، ۰۰:۴۳ موافقین ۳ مخالفین ۰

بعضی اوقات مغز آدم سوت می کشه از بعضی متن ها تو درس ها و کتاب های درسی😑😕

 

چرا درس خوندن و درس ها انقدر سختن؟

 

شما وجدانا یه نگاه به این صفحه بنداز آخه😑😕

 

mehraban 75
۰۶ بهمن ۰۱ ، ۲۳:۳۸ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳ نظر

امشب شب آرزوهاست

برای من تو این شب عزیز دعا کنید

ان شالله همه به همه آرزوهاشون برسن

الهی آمین🤲

 

 

امشب مامان گفت بیا دعای یستشیر رو بخونیم که شب آرزوهاست و دعای خوبیه

اولین بار بود می خوندم خدا رو صدا می زنه تو دعا و می گه ما انسان های ضعیفی هستیم ولی خدا قویه

ما انسان های فقیری هستیم ولی خدا غنی هست

و می گه خدایا عیب های ما رو بپوشان

mehraban 75
۰۶ بهمن ۰۱ ، ۲۳:۳۵ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳ نظر

چقدر روی خودتون و هوی هوس خودتون کنترل دارین؟

اگه بخواین رژیم غذایی بگیرین چقدر می تونین روش پایبند بمونین؟

و نوشابه،فست فود و مواد غذایی مضر نخورین؟

یا مثلا چقدر می تونید رازدار باشین و خودکنترلی داشته باشین و مثلا وقتی یه نفر یه رازی رو بهتون می گه چقدر می تونید اون راز رو تو خودتون نگه دارین و به کسی نگین؟

 

چند وقت پیش یه کتاب می خوندم نوشته بود یه تحقیقی انجام دادن به چند تا کودک مارشمالو دادن اونایی که خود کنترلی داشتن و اون مارشمالو رو نخوردن تو آینده آدمای موفق تری بودن

mehraban 75
۰۵ بهمن ۰۱ ، ۲۲:۳۷ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳ نظر

چقدر برای هدفتون می جنگید؟

هدف دارید تو زندگیتون؟

به نظرتون چقدر به اون هدف نزدیک هستید؟

آیا واقعا برای اون هدف همه ی تلاشتون رو انجام دادید؟

از اون دسته آدمایی هستید که می گن حالا از شنبه شروع می کنیم و هیچ وقت شروع نمی کنن؟

 

یا

 

از اون آدمایی که براشون فرقی نمی کنه شنبه باشه یا هر روز دیگه و خیلی وقته که شروع کردن واسه اهدافشون؟

mehraban 75
۰۵ بهمن ۰۱ ، ۱۷:۱۹ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۶ نظر

وقتی ۱۲ ساعت روی مریض کار می کنی و تمام سعیتو می کنی که حال جسمیشو بهتر کنی و آخر شیفت ۱۲ ساعت می بینی هم سطح هوشیاری مریض اومده بالا و هم درصد اکسیژن واقعا آدم خوشحال می شه و حس خوبی می گیره😃

مریضی که صبح احتمال می دادم مجددا به دستگاه تنفسی وصل می شه چون خوب نفس نمی کشید ولی آخر شیفت بعد ۱۲ ساعت تلاش هام نتیجه داد طوریکه هر کسی منو می دید تو همکارها می گه تو از صبحه بالاسر این مریضه هستی

حتی یکی از همکارها گفت بالا سر مرده هم آنقدر کار می کردی زنده می شد😄

ولی به معنی واقعی  پ  ..  ا ...  ر  ...  ه  شدم حالا باید برم خونه درس هم بخونم😟

mehraban 75
۰۴ بهمن ۰۱ ، ۱۹:۳۸ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳ نظر

دیروز با مامان و بابا رفته بودم بیرون

مردم برف بازی می کردن از دیدن خوشحالی مردم واقعا خوشحال می شدم دختر و پسری که به سمت هم گلوله های برف پرت می کردن

مردی که دو تا خانم رو روی تیوبی که متصل به ماشینش بود روی برف می کشید و قهقه ی اون خانم ها بلند شده بود

یا پسرهای جوونی که آهنگ کردی گذاشته بودن و می رقصیدن

جوونی که رفته بود زیر پتو تو برف و قلیون می کشید😂

پسری که تفریحش این بود که با تویوتا روی برف بین مردم و تو جمعیت خودنمایی کنه و بچرخه

بچه ها و نوجوان هایی که تیوب سواری می کردن و پدرهایی که پایین تر از اونا هواشونو داشتن

 

خلاصه که دنیایی بود اونجا انگار نه انگار گرونی بود فقر بود مشکل اقتصادی بیکاری

انگاری اونجا همه همه چیزو فراموش کرده بودن

و فقط به لحظه ای که توش بودن فکر می کردن و "در لحظه" زندگی می کردن

 

 

"در لحظه زندگی کنیم"

 

نکته  :  یه نفر به خاطر تیوب بازی اونجا دستش شکسته بود حواستون باشه موقع تیوب سواری

mehraban 75
۰۱ بهمن ۰۱ ، ۰۰:۵۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۵ نظر

امروز از صبحه که زمین سفید پوش شده و داره برف می یاد

خداروشکر🤲

شهر شما هم برفه یا نه؟

mehraban 75
۲۵ دی ۰۱ ، ۱۲:۵۲ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۵ نظر