مهربان

مهربان
آخرین نظرات

این چند وقته اتفاقات جدیدی از لحاظ کاری برای من افتاد.بالاخره اومدم در موردشون اینجا بنویسم😄

 

یکی از بیمارستان های خصوصی درخواست دادم  و گفتن به صورت آزمایشی برم کار کنم از تاریخ ۲۷ آذر تا ۳۰ آذر آزمایشی کار کردم و از کارم راضی بودن از اول دی ماه اسمم وارد اسم پرسنل شد

بخش جراحی زنان هستم که خیییییلی بخش شلوغیه

پر رفت و آمده.هر شیفت چند تا مریض جدید داریم و چند تا انتقال به اتاق عمل

۲۴ تا تخت هستش تو بخش

بر خلاف بیمارستان قبلی که دولتی بود(اینجا خصوصیه)،  اینجا عمل ها رو زود انجام می دن چون براشون سود مالی داره

مریض که می یاد در عرض یکی دو ساعته می ره اتاق عمل

تو بیمارستان قبلی ما اصلا کار سیستماتی انجام نمی دادیم ولی اینجا باید داروها رو وارد کنیم تو پرونده بنویسیم کم و زیاد نشه

و مریض ها انتظار بیشتری از پرسنل دارن چون خصوصیه

حجم کار مثل پانسمان زیاد نداره ولی کارهای پرونده و این ها زیاده

فعلا چون بخش جدید و بیمارستان جدید مشغول به کار شدم همش دارم گیج می زنم ولی ایشالا بهتر می شم😄😄😄 

mehraban 75
۰۷ دی ۰۳ ، ۱۵:۵۹ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲ نظر

دیروز اول صبح پرواز داشتیم از مشهد به تهران تا برسیم خونه ساعت ۱۲ ظهر شد

(هم رفت و هم برگشت  شرکت هواپیماییمون وارش بود که خوب بود و راضی بودیم)

 

 

واقعا نیاز داشتم برم یه شهر زیارتی و کجا بهتر از شهر مشهد

خداروشکر سفر خوبی بود

هتل رو از سایت رزرو کرده بودم یه ستاره بود ولی وقتی کامنت های مردم رو خوندم تصمیم گرفتم این هتل رو رزرو کنم.

هتل خانواده مشهد

اتاق های متفاوتی داشت با صبحانه بدون صبحانه یا مثلا اتاقی که هزینه ی بیشتری می دی و همه وعده های غذایی رو هتل تهیه می کرد

 

ما با صبحانه ش رو انتخاب کرده بودیم صبحانه هاش سلف سرویس بود و خیلی خوب بود و راضی بودیم

از لحاظ برخورد پرسنل،بهداشت اتاق و سرویس بهداشتی هم خوب بود و یه مزیتش این بود که سرویس بهداشتی ایرانی داشت.

 

هوای مشهد خییییلی سرد بود تو این چند روزی که ما اونجا بودیم.دست هامون کامل یخ می زد از سرما.

یه بار من چادر نبرده بودم با خودم و از حرم چادر گرفتم.باید کارت ملیت رو می دادی بعد بهت چادر می دادن.

چادر های بسیار مزخرف

مثل دانشجویی بود ولی از جلو بسته بود.باید از سر  سرش می کردی و پوشیدنش هم سخت بود.کش روی سرش هم یه کش ضخیم بزرگ بود.

من که کامل شبیه پنگوئن شده بودم🤣🤣

چادر خود من که می بردم حرم،  معمولی بود چادر نماز که برای راحتی انتخابش کرده بودم.

 

هر دفعه هم که رفتم حرم تونستم زیارت کنم چون صف می بستن و نوبت همه می شد که زیارت کنن.

تو این چند روز باغ مشهد و خانه داروغه رفتیم

باغ مشهد خییییییلی بزرگه و جاهای متنوعی داره مثل پارک ژوراسیک که دایناسور ها بودن و خیلی جالب بود از کنار هر کدوم که رد می شدی تکون می خوردن و صدا در می یاوردن.

یه عکاس هم بود که ازمون چند تا عکس گرفت و دو تاش رو چاپ کردن برامون و کل عکس ها رو هم برامون تو موبایل فرستاد.کیفیتشون هم عالی بود.

پارک کروکودیل ها،باغ پرندگان،روستای گل آباد،باغ ماجراجویی،کلبه وحشت و ....

 

پارک کروکودیل که رفتیم اولش فکر کردیم مصنوعی هستن بعد یهو دیدم یکیشون تکون خورد خیلی جالب بود.

طوطی و مار و میمون هم بود.

مار رو هر کسی دوست داشت روردنش می ذاشتن و عکس می گرفتن.کلا هر جایی از باغ مشهد که می رفتی یه عکاس داشتن که اگه می خواستی ازت عکس می گرفتن.

روز بعدی رفتیم خانه داروغه که اونم جالب بود.پله ها و ستون هاش برای عکس برداری خیلی خوب بود.کلی عکس گرفتیم و یه یادگاری از اونجا من گرفتم.یه قاب عکس که داخلش کاشی کار شده بود.

نماد ماه تولد من و همسرم.

برای خانواده هامون هم سوغاتی خریدیم و این شد سفر مشهدمون.

 

 

 

mehraban 75
۱۴ آذر ۰۳ ، ۰۹:۳۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

چند روز پیش در مورد ماه عسل با همسرم صحبت می کردم که تصمیم گرفتیم بریم مشهد

الان که دارم این متن رو می نویسم تو فرودگاه مهرآباد هستم.

از ساعت ۷ و نیم صبح بلند شدیم و کارها رو انجام دادیم.دیشب هم وسایلمو جمع کرده بودم صبح راه افتادیم به سمت تهران ساعت ۱۳ ساعت پروازمون هست.

ایشالا زیارت حرم قسمت همه ی خواننده های وبلاگ😊

 

mehraban 75
۱۰ آذر ۰۳ ، ۱۲:۲۹ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲ نظر

اون روزی که رفتم بیمارستان بهم گفتن عصر بهت زنگ می زنیم ولی هیچ خبری نشد سر کار بودم مثل اینکه!

فکر کردم گفتن بیا بیمارستان یعنی دیگه مشغول به کار می شم!

mehraban 75
۰۱ آذر ۰۳ ، ۱۵:۱۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

یکی از دغدغه های خانم ها بعد ازدواج آشپزیه منم این دغدغه رو دارم امروز اولین آشپزی خونه همسرم رو انجام دادم

خیلی هم خوب شده بود و به خودم امیدوار شدم😄

دیروز رفته بودم یه بیمارستان خصوصی فرم پر کردم برای کار که امروز زنگ زدن بهم از بیمارستان و گفتن فردا بیا سرکار

هم خوشحالم هم ناراحت

خوشحال که مجدد شروع به کار می کنم و ناراحت از محیط سمی بیمارستان

mehraban 75
۲۸ آبان ۰۳ ، ۲۲:۳۵ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲ نظر

ساعت ۱۱ شب روز بعد از عروسی دارم این متن رو می نویسم

 

 

ساعت دو و نیم شب رفتم آرایشگاه قرار بود ساعت ۱۰ صبح کارم تموم شه ولی نزدیک به ۱۲ تموم شد.اونجا با بقیه عروس ها آشنا شدیم و صحبت کردیم.حدودا ۴۰ دقیقه هم خوابیدم تو آرایشگاه خودشون بهم تایم استراحت دادن.من کارم که تموم شد همسرم هنوز نیومده بود اونجا کمکم کردن لباس عروس رو تنم کنم.

فیلمبردار اومد و گفت پشت در منتظر بمون هر موقع که گفتم بیا بیرون.صدام کرد و همسرم که منو دید گفت چقدر تغییر کردی😊 رفتیم سمت ماشین بعد آتلیه

بیشتر از ۵۰۰ تا آزمون عکس گرفتن انقدر لبخند زده بودم که لبخند رو لبمون خشک شده بود😂

قرار بود کلیپ هم درست کنن از فیلم هامون و تو تالار پخش کنن

بعد آتلیه رفتیم آرایشگاه و میکاپ و شینیون رو تجدید کردن

بعدش با ماشین دور زدیم و رفتیم تالار

خیلی حس قشنگیه لحظه ورود😍

اسپند دود کردیم و با همسرم به همه خوش آمد گفتیم و نشستیم جایگاه عروس و دوماد

یه کم مهمون ها رقصیدن و بعدش به ترتیب تانگو و رقص های دیگه رو انجام دادیم

بعدش همه اومدن وسط و رقصیدیم من انقدر بالا پایین پریده بودم صورتم عرق کرده بود حسابی😄

همسرم رفت و مجدد اومد و شام خوردیم و فیلممون رو پخش کردن خییییلی خوب شده بود😍

 

حنا گذاشتیم و مجدد رقصیدیم آخرش هم شگون پخش کردیم و عکس گرفتیم

از تالار که اومدیم بیرون رفتیم سمت ویلای همکار همسرم و مجدد همه خانم ها و آقایون رقصیدن

بعدش رفتیم خونه مادر و پدرم و خداحافظی کردیم

خیلی شب خوبی بود

من برای رقص استرس داشتم‌ ولی خداروشکر همه چیز عالی بود

mehraban 75
۲۴ آبان ۰۳ ، ۲۲:۵۷ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰ نظر

الان که دارم این متن رو می نویسم ساعت ۱۰ دقیقه صبحه و من داخل آرایشگاه هستم.از ساعت دو و نیم نصف شب اومدم آرایشگاه تا ساعت ۱۰ صبح گفتن طول می کشه.یه کمی هم خوابیدم داخل آرایشگاه (یه کم از کارها که انجام شد گفتن برو یه کم بخواب داخل یکی از اتاق ها)

 

وقتی گفتن دو و نیم صبح اینجا باش تعجب کردم و شوکه بودم نمی خواستم قبول کنم😁😂

mehraban 75
۲۳ آبان ۰۳ ، ۱۰:۰۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۵ نظر

امشب مراسم عقد یکی از اقوام دعوت بودیم

خانه عقد بود.مختلط خانم ها و آقایون

عقد آریایی خونده شد.

بعد تکرار کردن جملات عقد آریایی نوبت رقص بود.

همه جور آهنگ و همه جور رقص بود تو جشن.

کردی

آذری

تانگو

....

 

 

تو جشن داشتم پیش خودم فکر می کردم کاش منم راحت بودم از لحاظ حجاب و نامحرم و این ها و به خودم سخت نمی گرفتم

اگه سخت نمی گرفتم با همسرم می رفتم تانگو می رقصیدم جلو چشم همه یا مثلا موقع رقص کردی کنار همسرم دستش رو می گرفتم و کردی می رقصیدم یا بقیه رقص ها وقتی خیییلی ها وسط بودن

 

خیییلی از دختر ها و پسرها وسط بودن ولی من با اینکه عروس تازه ی خانواده هستم اصلا نرفتم وسط و فقط نشستم و دست زدم

منم انتخاب کردم که اینجوری باشم ولی خب الان تو این دوره و زمونه که خیلی چیزها عادی شده سخته که بخوای به عقاید خودت پایبند باشی.

خیلی ها ممکنه بگن امل هستی یا بگن خب تو هم می رفتی وسط خب چی می شه؟

 

ولی نمی تونم!

 

مثلا

 

وقتی می خواستم لباس برای لباس عقدم انتخاب کنم می گفتم من می خوام گردنم و یقه ی لباسم پوشیده باشه موهام معلوم نباشه.در نهایت چیزی که می خواستم نشد چون هم توربان روی سرم همش سر می خورد و موهام معلوم می شد و تو عقدم همش دستم به توربان و سرم بود و هم اینکه لباسم جوری شد که با اینکه یقه ی حجاب برام فیکس کردن ولی بازم گردنم معلوم بود(گردنم کلا بلنده🤣)

و فروشنده می گفت پشیمون می شی اگه بخوای خیلی گیر بدی و این ها و بعدا از این رو به اون رو می شی و خودش رو مثال می زد که قبلا حساس بوده به حجاب ولی الان دیگه راحته.

 

مثلا اگه حجاب برام مهم نبود خیییلی دستم باز بود برای انتخاب مدل لباس عقد.

چه لباس های خوشگلی بود که  می تونستم انتخاب کنم.لباس باز، موهای باز و شینیون کرده.

(برای فیلم فرمالیته که تو باغ می گیرن من کلا کنسلش کردم چون کلی عروس و داماد هستن و اینکه فیلمبردارهای آقا هم تو باغ هستن.برای ما قرار شد تو فضای داخل خود آتلیه فیلم بگیرن)

 

ببخشید که طولانی شد.بیشتر درد و دل بود.ممنون که نوشته هام رو خوندین.

mehraban 75
۱۷ آبان ۰۳ ، ۰۰:۲۹ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۵ نظر

چند روز پیش از خواب که بلند شدم و خودم رو تو آینه دیدم حدس زدم که دارم تبخال می زنم بالای لبم یه کم قرمز شده بود چند ساعت بعد دیدم بعععله قشنگ داشت پیشروی هم می کرد و خودی نشون می داد😁😄

 

رفتم داروخونه و پماد گرفتم.

گفتم اینم شانس مایه نزدیک عروسیم تبخال زدم.

دیروز رفتیم تهران لباس مجلسی بخریم یه مغازه ای من انتخاب کردم ولی قدش کوتاه بود و فروشنده گفت ما یه خیاط داریم می دم از کمر براتون اوکی کنه و قدش بلند تر می شه خلاصه من به این بهونه خریدمش که درسا می شه

 

اونجا گفتن باید هزینه ش رو خودتون بدید ما هم کل کل کردیم که هزینه ای نباید پرداخت کنیم خلاصه با کلی پرحرفی ۳۰۰ پرداخت کردیم(تازه اولش می گفت یه تومن باید بدید)

خیاط هم خمش کلاس می یومد و به ما تایم نمی داد که چه ساعتی لباس رو تحویلمون می ده کلی رفت و اومد و دوباره کل کل گفت ساعت ۸ شب بیاید

 

خیاط خودش رفته بود منم متاسفانه لباس رو نپوشیدم و ما برگشتیم 

امروز لباس رو پوشیدم دیدم بعععععله قشنگ لباس رو خراب کرده

آخه مرد مومن وقتی نمی تونی لباس رو درست کنی اونجوری که من می خوام بگو نمی تونم شرمنده

اگه تهران بودم که لباس رو می بردم پرت می کردم تو صورتش انقدر که ما رو اذیت کرد

 

کلی کلاس اومد و پول هم گرفتن از ما ولی کار رو درست تحویل ندادن

حسابی اعصابم به هم ریخت 

امروز صبح از تهران که داشتیم بر می گشتیم متوجه شدیم مادربزرگم فشارش اومده پایین و بیمارستان بستری شده خداروشکر الان حالش خوبه.خانواده می‌ گن خدا بهمون رحم کرده چیزیش نشده نزدیک عروسی.

 

وقتی از تهران برگشتیم رفتیم عیادت عصری رفتم کاشت ناخن برای عروسی انجام دادم که عکسش رو می ذارم بعدش هم رفتم کلاس رقص

 

خلاصه روزهای شلوغیه

 

mehraban 75
۱۵ آبان ۰۳ ، ۰۰:۱۰ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲ نظر

mehraban 75
۱۳ آبان ۰۳ ، ۱۳:۴۵ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۴ نظر