مهربان

مهربان
آخرین نظرات

دیشب با همسرم داشتیم می رفتیم بیرون تولدم رو جشن بگیریم از بیمارستان زنگ زدن گفتن : بحران بیمارستانی باید امشب رو بیای بیمارستان.

قشنگ کوفتم شد.گفتن بخش قلب برو

به سوپروایزر گفتم من صبح هم شیفتم و شب و صبح پشت هم نمی تونم. گفت: باید به سر پرستارت بگی اینو

زنگ زدم گفت : من ببینم می تونم کسی رو واسه صبح جای شما جایگزین کنم یا نه که گفتن به جای صبح شما عصر بیا که من گفتم: عصر باید جایی برم(گروه نوازی تمرین داشتیم)و همون صبح خودم رو می مونم یعنی شب و صبح

روز تولد به یاد موندنی شد واقعا

دست سر پرستارم درد نکنه واقعا، که بهش گفته بودم شیفت نزاره روز تولدم

ولی

هم روز قبلش و هم همون روز برام شیفت گذاشته بود من که روز قبل رو با همکارها جا به جا کردم ولی روز تولدم مجبور شدم شیفت شب برم

دیشب بخش قلب که رفته بودم بهم گفتن ساعت ۱۲ و نیم شب برو بخواب ساعت ۵ صبح بیا تو بخش

من خواب موندم ساعت ۶ صبح رفتم تو بخش(اولین بار بود شیفت شب انقدر می خوابیدم)

از بیمارستان که دراومدم بیرون، رفتم خونه سریع در عرض یه ساعت دوش گرفتم و ناهار خوردم و آماده شدم رفتم گروه نوازی چون تمرین روز آخرمون بود نمی تونستم که نرم 

بهمون گفته بودن کلا تیپ مشکی بزنید بیاید که همه یک دست باشیم

فردا هم اجرای گروه نوازی داریم

بریم که بترکونیم💪

mehraban 75
۰۴ بهمن ۰۳ ، ۲۰:۲۹ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱ نظر

پنج شنبه هفته قبل مهمون داشتم

خانواده خودم و خانواده همسرم و مادربزرگم

اولین بار بود می خواستم مهمونی شام بدم و تجربه جالبی بود

تصمیم گرفتم خورشت قیمه درست کنم

اون روز شیفتم صبح بود از بیمارستان که اومدم ناهاری که روز قبل گذاشته بودم رو با همسرم خوردیم و شروع کردم کارهای مهمونی رو کم کم انجام دادم(کلا من به خاطر شیفت هام مجبورم مثلا ناهار یا شام روز بعد رو از روز قبل بزارم مثلا امروز که دارم این متن رو می نویسم سه وعده غذا آماده کردم)

میوه ها و وسایل رو شستم

همسرم جارو کرد خونه رو و خونه رو مرتب کردیم

من مشغول آشپزی بودم که بعد ساعت ۵ عصر مادرم اومد کمک 

شام خوردیم و بعد شام با میوه و چای ازشون پذیرایی کردم

خواهرم یه لحظه رفت بیرون گفت یه چیزی می رم بیارم از خونه(خونه پدرم) و وقتی داشت می یومد داخل خونه ی ما با یه کیک شکلاتی( که من خیلی دوست دارم )اومد و منو سورپرایز کرد

تولدم ۳ بهمنه ولی چون احتمال داشت که اون روز تهران باشه و پیشم نباشه زودتر برام تولد گرفت😍😊

کادو هم برام گرفته بود🥺

کیک خوردیم و عکس گرفتیم

اینم از مهمونی روز پنج شنبه😊

 

mehraban 75
۲۹ دی ۰۳ ، ۲۱:۵۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر

من زمانی که می خواستم برای بیمارستان خصوصی جدید اقدام کنم بهترین بیمارستان خصوصی شهرمون خیلی تلاش کردم و دو سه بار رفتم و اومدم و فرم پر کردم و یکی دو نفر سفارشم رو گردن ولی هییییچ خبری نشد تا اینکه رفتم یه بیمارستان دیگه فرم پر کردم و یه روز رفتم دیگه بهم زنگ نزدن به ناچار رفتم یه بیمارستان دیگه(همون بیمارستانی که هستم الان و دارم کار می کنم)و اونجا فرم پر کردم و بهم گفتن بیا مصاحبه و بعد کارهای مدارک(برای مدارک خیلی سختی کشیدم خورد به تعطیلی اداره ها و کارم طول کشید) خلاصه کارم اینجا درست شد

همین چند روز پی متوجه شدم اولین بیمارستانی که چند بار براش رفتم و اومدم در حال حاضر نیرو می خواد خیلی هم زیاد نیرو می خواد مدیر پرستاری به یکی از اونایی که سفارش منو کرده بود گفته که بگو اون خانم(یعنی من) بیاد مصاحبه بشه نیرو می خوایم

اینم شانس منه

نمی دونم حکمت این اتفاق تو چیه☹☹☹☹

همین که تمام کارهای من انجام شد تو این بیمارستان اون وقت اون اولین بیمارستانی که دوست داشتم کار کنم درخواست نیرو داده و تو اون تایمی که من بیکار بودم هییییچ بهم زنگ نزدن فقط می خواست من مشغول به کار شم بعد درخواست نیرو بده☹☹☹

mehraban 75
۲۱ دی ۰۳ ، ۱۹:۱۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

این چند وقته اتفاقات جدیدی از لحاظ کاری برای من افتاد.بالاخره اومدم در موردشون اینجا بنویسم😄

 

یکی از بیمارستان های خصوصی درخواست دادم  و گفتن به صورت آزمایشی برم کار کنم از تاریخ ۲۷ آذر تا ۳۰ آذر آزمایشی کار کردم و از کارم راضی بودن از اول دی ماه اسمم وارد اسم پرسنل شد

بخش جراحی زنان هستم که خیییییلی بخش شلوغیه

پر رفت و آمده.هر شیفت چند تا مریض جدید داریم و چند تا انتقال به اتاق عمل

۲۴ تا تخت هستش تو بخش

بر خلاف بیمارستان قبلی که دولتی بود(اینجا خصوصیه)،  اینجا عمل ها رو زود انجام می دن چون براشون سود مالی داره

مریض که می یاد در عرض یکی دو ساعته می ره اتاق عمل

تو بیمارستان قبلی ما اصلا کار سیستماتی انجام نمی دادیم ولی اینجا باید داروها رو وارد کنیم تو پرونده بنویسیم کم و زیاد نشه

و مریض ها انتظار بیشتری از پرسنل دارن چون خصوصیه

حجم کار مثل پانسمان زیاد نداره ولی کارهای پرونده و این ها زیاده

فعلا چون بخش جدید و بیمارستان جدید مشغول به کار شدم همش دارم گیج می زنم ولی ایشالا بهتر می شم😄😄😄 

mehraban 75
۰۷ دی ۰۳ ، ۱۵:۵۹ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲ نظر

دیروز اول صبح پرواز داشتیم از مشهد به تهران تا برسیم خونه ساعت ۱۲ ظهر شد

(هم رفت و هم برگشت  شرکت هواپیماییمون وارش بود که خوب بود و راضی بودیم)

 

 

واقعا نیاز داشتم برم یه شهر زیارتی و کجا بهتر از شهر مشهد

خداروشکر سفر خوبی بود

هتل رو از سایت رزرو کرده بودم یه ستاره بود ولی وقتی کامنت های مردم رو خوندم تصمیم گرفتم این هتل رو رزرو کنم.

هتل خانواده مشهد

اتاق های متفاوتی داشت با صبحانه بدون صبحانه یا مثلا اتاقی که هزینه ی بیشتری می دی و همه وعده های غذایی رو هتل تهیه می کرد

 

ما با صبحانه ش رو انتخاب کرده بودیم صبحانه هاش سلف سرویس بود و خیلی خوب بود و راضی بودیم

از لحاظ برخورد پرسنل،بهداشت اتاق و سرویس بهداشتی هم خوب بود و یه مزیتش این بود که سرویس بهداشتی ایرانی داشت.

 

هوای مشهد خییییلی سرد بود تو این چند روزی که ما اونجا بودیم.دست هامون کامل یخ می زد از سرما.

یه بار من چادر نبرده بودم با خودم و از حرم چادر گرفتم.باید کارت ملیت رو می دادی بعد بهت چادر می دادن.

چادر های بسیار مزخرف

مثل دانشجویی بود ولی از جلو بسته بود.باید از سر  سرش می کردی و پوشیدنش هم سخت بود.کش روی سرش هم یه کش ضخیم بزرگ بود.

من که کامل شبیه پنگوئن شده بودم🤣🤣

چادر خود من که می بردم حرم،  معمولی بود چادر نماز که برای راحتی انتخابش کرده بودم.

 

هر دفعه هم که رفتم حرم تونستم زیارت کنم چون صف می بستن و نوبت همه می شد که زیارت کنن.

تو این چند روز باغ مشهد و خانه داروغه رفتیم

باغ مشهد خییییییلی بزرگه و جاهای متنوعی داره مثل پارک ژوراسیک که دایناسور ها بودن و خیلی جالب بود از کنار هر کدوم که رد می شدی تکون می خوردن و صدا در می یاوردن.

یه عکاس هم بود که ازمون چند تا عکس گرفت و دو تاش رو چاپ کردن برامون و کل عکس ها رو هم برامون تو موبایل فرستاد.کیفیتشون هم عالی بود.

پارک کروکودیل ها،باغ پرندگان،روستای گل آباد،باغ ماجراجویی،کلبه وحشت و ....

 

پارک کروکودیل که رفتیم اولش فکر کردیم مصنوعی هستن بعد یهو دیدم یکیشون تکون خورد خیلی جالب بود.

طوطی و مار و میمون هم بود.

مار رو هر کسی دوست داشت روردنش می ذاشتن و عکس می گرفتن.کلا هر جایی از باغ مشهد که می رفتی یه عکاس داشتن که اگه می خواستی ازت عکس می گرفتن.

روز بعدی رفتیم خانه داروغه که اونم جالب بود.پله ها و ستون هاش برای عکس برداری خیلی خوب بود.کلی عکس گرفتیم و یه یادگاری از اونجا من گرفتم.یه قاب عکس که داخلش کاشی کار شده بود.

نماد ماه تولد من و همسرم.

برای خانواده هامون هم سوغاتی خریدیم و این شد سفر مشهدمون.

 

 

 

mehraban 75
۱۴ آذر ۰۳ ، ۰۹:۳۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

چند روز پیش در مورد ماه عسل با همسرم صحبت می کردم که تصمیم گرفتیم بریم مشهد

الان که دارم این متن رو می نویسم تو فرودگاه مهرآباد هستم.

از ساعت ۷ و نیم صبح بلند شدیم و کارها رو انجام دادیم.دیشب هم وسایلمو جمع کرده بودم صبح راه افتادیم به سمت تهران ساعت ۱۳ ساعت پروازمون هست.

ایشالا زیارت حرم قسمت همه ی خواننده های وبلاگ😊

 

mehraban 75
۱۰ آذر ۰۳ ، ۱۲:۲۹ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲ نظر

اون روزی که رفتم بیمارستان بهم گفتن عصر بهت زنگ می زنیم ولی هیچ خبری نشد سر کار بودم مثل اینکه!

فکر کردم گفتن بیا بیمارستان یعنی دیگه مشغول به کار می شم!

mehraban 75
۰۱ آذر ۰۳ ، ۱۵:۱۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

یکی از دغدغه های خانم ها بعد ازدواج آشپزیه منم این دغدغه رو دارم امروز اولین آشپزی خونه همسرم رو انجام دادم

خیلی هم خوب شده بود و به خودم امیدوار شدم😄

دیروز رفته بودم یه بیمارستان خصوصی فرم پر کردم برای کار که امروز زنگ زدن بهم از بیمارستان و گفتن فردا بیا سرکار

هم خوشحالم هم ناراحت

خوشحال که مجدد شروع به کار می کنم و ناراحت از محیط سمی بیمارستان

mehraban 75
۲۸ آبان ۰۳ ، ۲۲:۳۵ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲ نظر

ساعت ۱۱ شب روز بعد از عروسی دارم این متن رو می نویسم

 

 

ساعت دو و نیم شب رفتم آرایشگاه قرار بود ساعت ۱۰ صبح کارم تموم شه ولی نزدیک به ۱۲ تموم شد.اونجا با بقیه عروس ها آشنا شدیم و صحبت کردیم.حدودا ۴۰ دقیقه هم خوابیدم تو آرایشگاه خودشون بهم تایم استراحت دادن.من کارم که تموم شد همسرم هنوز نیومده بود اونجا کمکم کردن لباس عروس رو تنم کنم.

فیلمبردار اومد و گفت پشت در منتظر بمون هر موقع که گفتم بیا بیرون.صدام کرد و همسرم که منو دید گفت چقدر تغییر کردی😊 رفتیم سمت ماشین بعد آتلیه

بیشتر از ۵۰۰ تا آزمون عکس گرفتن انقدر لبخند زده بودم که لبخند رو لبمون خشک شده بود😂

قرار بود کلیپ هم درست کنن از فیلم هامون و تو تالار پخش کنن

بعد آتلیه رفتیم آرایشگاه و میکاپ و شینیون رو تجدید کردن

بعدش با ماشین دور زدیم و رفتیم تالار

خیلی حس قشنگیه لحظه ورود😍

اسپند دود کردیم و با همسرم به همه خوش آمد گفتیم و نشستیم جایگاه عروس و دوماد

یه کم مهمون ها رقصیدن و بعدش به ترتیب تانگو و رقص های دیگه رو انجام دادیم

بعدش همه اومدن وسط و رقصیدیم من انقدر بالا پایین پریده بودم صورتم عرق کرده بود حسابی😄

همسرم رفت و مجدد اومد و شام خوردیم و فیلممون رو پخش کردن خییییلی خوب شده بود😍

 

حنا گذاشتیم و مجدد رقصیدیم آخرش هم شگون پخش کردیم و عکس گرفتیم

از تالار که اومدیم بیرون رفتیم سمت ویلای همکار همسرم و مجدد همه خانم ها و آقایون رقصیدن

بعدش رفتیم خونه مادر و پدرم و خداحافظی کردیم

خیلی شب خوبی بود

من برای رقص استرس داشتم‌ ولی خداروشکر همه چیز عالی بود

mehraban 75
۲۴ آبان ۰۳ ، ۲۲:۵۷ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰ نظر

الان که دارم این متن رو می نویسم ساعت ۱۰ دقیقه صبحه و من داخل آرایشگاه هستم.از ساعت دو و نیم نصف شب اومدم آرایشگاه تا ساعت ۱۰ صبح گفتن طول می کشه.یه کمی هم خوابیدم داخل آرایشگاه (یه کم از کارها که انجام شد گفتن برو یه کم بخواب داخل یکی از اتاق ها)

 

وقتی گفتن دو و نیم صبح اینجا باش تعجب کردم و شوکه بودم نمی خواستم قبول کنم😁😂

mehraban 75
۲۳ آبان ۰۳ ، ۱۰:۰۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۵ نظر