مهربان

مهربان
آخرین نظرات

سلام

دوستان ممنون می شم تو این پست آهنگ های خوبی که خودتون دوست دارید رو برام کامنت کنید برای عروسی دارم آهنگ انتخاب می کنم گفتم از شما خواننده های وبلاگ هم کمک بگیرم.ممنون.

mehraban 75
۱۷ شهریور ۰۳ ، ۱۹:۰۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر

هفته قبل پنج شنبه چشمام رو عمل کردم روز عمل من پدر، مادر، نامزدم و مادر نامزدم رفتیم بیمارستان

 

خیلی ها می گفتن تهران برو اگه خواستی چشمات رو عمل کنی ولی من چون تعریف این دکتر رو زیاد شنیده بودم و دو تا از همکارهام پیش همین  دکتر عمل کرده بودن و راضی بودن تصمیم گرفتیم همین شهر خودمون و همین دکتر عمل کنم.دکتر گفته بود می تونی لازک یا فمتولیزیک عمل کنی که من لازک رو انتخاب کردم چون خشکی چشم کمتری داره نسبت به اون یکی

روز قبل زنگ زدن از بیمارستان و گقتن ساعت ۶ و نیم صبح بیمارستان باش

خلاصه روز عمل رفتیم بیمارستان و اونجا اعلام کردن اولین نفر من تو لیست عمل هستم

چند نفری با هم وارد شدیم و گفتن بشینید رو صندلی قطره ریختن تو چشم هامون و یکی از پرسنل اتاق عمل گفت چه خبره چرا انقدر آرایش کردی سرمه ت هنوز تو چشمته

گفتم من چشمام رو شسته بودم. گفت برو با شامپو بچه بشور بعدش با اپلیکاتور کشید زیر چشمم کلی سرمه اومد از چشمم بیرون گفت ۴۸ ساعت قبل عمل نباید اصلا آرایش می کردی اینجور مریض ها رو باید عملشون رو کنسل کرد

خلاصه کلی غر زدن (ولی خود دکتر چیزی نگفت بهم)

تو مراقبت قبل عمل نوشته بود این مورد رو ولی من بی دقتی کرده بودم

 

 

بتادین زدن به چشمام و بعد چند دقیقه گفتن برو داخل

اسم و فامیلت رو بلند بگو بعد که نوبتم شد گفتن دراز بکش رو تخت

دکتر با دو نفر دیگه بالا سر تجهیزات و وسایل بودن 

دکتر یه قطره ریخت تو چشمم و بوی سوختن می پیچید(برش قرنیه) باید به نقطه چشمک زن سبز رنگ نگاه می کردم

بدون هیچ دردی عمل تموم شد و رفتم بیرون(چون یکی دو بار قطره ی بی حسی برام ریخته بودن)

 

مادر وقتی منو دید عینک آفتابی داد دستم و رفتم تو یه اتاق تاریک با دوستانی که اونا هم مثل من عمل کرده بودن همه تو همون اتاق نشستیم

خیلی باحال بود یکی پرسید شما هم چشماتون بسته ست گفتیم بله بله😄

مثل نابینا ها شده بودیم انگار🤣

خانواده  اومدن پیشم نوبتی و حالم رو پرسیدن

بعد رفتیم پیش دکتر و چشم هامون رو معاینه کرد و یه برگه برای مراقبت های بعد عمل بهمون داد

 

بعد معاینه رفتیم خونه و سختی این بود که باید یه هفته عینک می زدم(عمل کردم عینک نزنم ولی مجبور بودم حالا همش عینک دودی بزنم🤣)روی دماغم جای عینک مونده بود

سه تا هم قطره باید استفاده می کردم قرص ویتامین سی هم بود

قطره تیرلوز

کلوبیوتیک

بتامتازون

تا دو هفته هم دکتر گفته بود تاری دید داری

منم دو هفته مرخصی گرفته بودم

تو اون یه هفته که همش باید عینک آفتابی می زدم حتی تو خونه اکثرا ویس و اپیزود و پادکست گوش کردم و تجربه جالبی بود(یکی از اپیزود های خیلی خوب که خوشم اومد و دوست دارم به همتون معرفی کنم اپیزود " ناجی " هست که تو برنامه کست باکس می تونید گوش کنید)

 

دکتر یه لنز برام گذاشته بود تو چشم هام که دیروز رفتم و لنز رو برام درآورد و یک سری مراقبت های بعد از عمل رو  ، روی برگه نوشته بودن که بهم تحویل دادن

من دغدغه م این بود که ۳۱ شهریور که عقدم هست می تونم آرایش کنم که دکتر نوشته بود  فقط ۵ روز محدودیت داره بعد ۵ روز می تونی آرایش چشم داشته باشی

الان از نتیجه عمل راضی هستم و اون تاری دید از بین بره خیلی عالی تر می شه😊

 

امشب من و مادرم و  نامزدم و مادر نامزدم رفتیم سینما

اولین سینما رفتن من و نامزدم😍

فیلمش رو خودم انتخاب کرده بودم فیلم طنز " پول و پارتی " که همه شون خوششون اومد و در طول فیلم خندیدن

در مورد یه پسر فقیری که می خواست مخ دختر ثروتمندی رو بزنه

 

هر موقع سایت اوکی شد یه عکس از فیلمش می ذارم فعلا مشکل پیدا کرده

 

mehraban 75
۱۶ شهریور ۰۳ ، ۰۰:۰۵ موافقین ۰ مخالفین ۱ ۳ نظر

 

 

بعد از اینکه جواب آزمایش اومد چند جلسه ای مشاوره ازدواج رفتیم و دو تا تست ازمون گرفتن و گفتن که می تونید ازدواج کنید ولی باید یک سری آموزش ببینید(مثلا فیلم ببینید،کارگاه شرکت کنید،کتاب بخونید،...)

تو این جلسات مشاوره Role Play هم انجام دادیم مثلا یک سری موقعیت هایی رو برامون تعریف می کرد که اگه تو اون موقعیت قرار گرفتید چه جوری اون مسئله رو حلش می کنید یا مثلا چه جوری با هم صحبت می کنید

 

از بعد بعله برون کم کم خرید ها رو شروع کردیم منم که هر روز شیفتم واقعا سخته با شیفت های بیمارستان بخوای خرید های عروسی و جهیزیه رو انجام بدی

ماه پیش  مربی باشگاه گفت چرا کمتر می یای باشگاه گفتم نامزد کردم انقدرررر خوشحال شد و بغلم کرد که از ذوقش ذوق کردم😄دو سه جلسه دوباره رفتم و بهش گفتم دیگه سختمه هم باشگاه بیام هم خرید ها رو انجام بدم و هم اینکه شیفت برم(تازه کلاس موسیقی و گروه نوازی هم هست)

خلاصه که فعلا باشگاه رو کنار گذاشتم تا بهتر بتونم به کارها برسم

گروه نوازی و کلاس موسیقی هم می رم همچنان

گروه نوازی خیلی بهتر شدیم و بچه ها بیشتر با هم آشنا شدیم

تو گروهمون یه خانمی هست هد نرس یکی از بیمارستان های شهرمونه و باهاش صمیمی شدم

فعلا معلوم نیست کنسرتمون چه زمانی برگزار بشه

کلاس موسیقی که امروز رفتم به استاد گفتم من فقط یه جلسه دیگه می تونم تو شهریور کلاس بیام

گفت چرا ۳۱ شهریور نمی تونی بیای؟گفتم روز عقدمه خییییلی خوشحال شد و تبریک گفت

یکی از هنرجوها می گفت هیچ صدات هم در نمی یاد 🤣

چند جلسه هم به خاطر عمل چشمم نمی تونم کلاس برم و به استاد گفتم

 

من تو خرید کردن سریع خرید نمی کنم مثلا دوست دارم تنوع زیاد ببینم😄نامزدم می گه زود خرید کن و رو خودت کار کن🤣برای خریدن حلقه ، سلیقه هامون خیلی با هم فرق می کرد من دوست داشتم نگین داشته باشه ولی خب برای آقایون حلقه ی نگین دار خوب نمی شه ولی بالاخره با توافق همدیگه یه مدل پسندیدیم که سبک دلبخواه هر دومون تقریبا شد.

یه روز وقت گذاشتیم لوازم آرایشی بهداشتی خریدیم یه روز لباس عروس

یه روز آرایشگاه

یه روز آتلیه

یه روز مبل

.... و همچنان ادامه دارد

mehraban 75
۰۳ شهریور ۰۳ ، ۲۳:۰۷ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۳ نظر

چند وقتی بود که تو فکر عمل چشم بودم ۳ مرداد رفتم دکتر چشمم رو معاینه کنه و مشاوره بشم دو تا از همکارهام پیش همین دکتر عمل کرده رودن و راضی بودن دیگه از عینک و لنز گذاشتن خسته شدم و دفعه آخری که لنز خریدم چند باری که خواستم بزارم رو چشمام خیلی اذیتم می کرد و باعث شد تصمیمم برای عمل جدی تر شه هر دو تا چشمم شماره هاش کمتر از دو هستن و بیمه به شماره عینک بالاتر از سه (هر کدوم از چشم ها بالاتر از سه باشه نه مجموع شماره ها)  تعلق می گیره

چند تا مرحله داشت:از چشم ها عکس می گیرن

  تو دو مرحله قطره می ریزن تو چشم ها

اپتومتریست هم شماره چشم مشخص می کنه

و در آخر می ری پیش دکتر که بهت می گه می تونی عمل کنی یا نه و اگه می تونی عمل کنی چه عملی بهت پیشنهاد می کنه به من گفت یا لازک یا فمتولیزیک

تفاوتشون رو هم بهم گفت مثلا دوره نقاهت لازک طولانی تره(مثلا تاری دید تقریبا دو هفته تو لازک هست) ولی خشکی چشم کمتره و چون من خودم یه کم خشکی چشم دارم لازک رو انتخاب کردم و دیروز رفتم تاریخ عمل مشخص کردم 

تاریخ عمل شد ماه بعد

روزی که رفتم معاینه شدم نزدیک به یک میلیون و چهارصد پول گرفتن

برای خود عمل هم نزدیک به بیست میلیون هزینه ش شد

بهم گفتن روز عمل گوشواره و طلا نداشته باش

.ناشتا نباش.

روز قبلش حموم برو تا یه هفته نمی تونی حموم بری

.ادکلن و عطر نزن.

تا یه هفته آرایش چشم نباید داشته باش.

روز عمل با خودت عینک آفتابی بیار و یک سری توصیه دیگه

 

 

از بیمارستان که در اومدم بیرون قرار بود بریم تهران اجرای خواهرم رو ببینیم

به نامزدمم گفته بودم باهامون بیاد

خواهرم بازیگری داره می خونه و دانشجو هست و در طول دوران دانشجوییش تئاتر هم بازی می کنه

ذوق داشتیم ببینیم چه جوریه اجراشون خیلی تعریف شنیده بودیم و مثل اینکه ترکونده بودن

تئاترشون حالت تعاملی داشت یعنی اینجوری نبود که شما بشینی اونا اجرا کنن باید تو اجرا شرکت می کردی

اسم تئاترشون کانیبال بود

تا آخر همین ماه اجرا دارن

واقعا آموزنده و عالی بود حتما برید ببینید ارزشش رو داره

اجراشون تو پردیس تئاتر شهرزاد تهرانه

اول اجرا خواهر من می یاد با صدای بلند یه سری توضیحات می ده😍

قبل اجرا رفتیم براش گل خریدیم خوشحالش کنیم یه سبد گل از طرف نامزدم و یه سبد گل از طرف مادرم

اجرا که تموم شد رفتیم بستنی خوردیم و ازش خداحافظی کردیم.خواهرم تو تهران خونه مجردی داره و یه هم خونه هم داره

شب به مادر پیام داده بود و کلی ازمون تشکر کرده بود🥺 که حمایتش کردیم و از اینکه رفته بودیم اجراش رو دیده بودیم خوشحال شده بود.این دومین اجرایی بود که می رفتیم تهران و اجرای خواهرم رو می دیدیم با این تفاوت که تو اجرای قبلی خواهرم جزو بازیگر ها نبود و از عوامل پشت صحنه بود

 

خیلی خوبه وقتی موفقیت های خواهرت رو می بینی😍

 

mehraban 75
۲۳ مرداد ۰۳ ، ۲۰:۱۲ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

یه روز با هم رفتیم آزمایشگاه یه سری فرم پر کردیم و یک سری اطلاعات بهشون دادیم (مثلا اگه تو خانواده مون کسی بوده که ازدواج کرده و بچه شون مشکل ژنتیکی داشته) و آزمایش خون دادیم

تا جایی که یادمون می اومد بهشون اطلاعات دادیم که اگه مشکلی باشه بهمون بگن

یکی از آزمایش ها یه ماه بعد یکی دیگشون تقریبا دو ماه بعد و آخری که ارسال می شد خارج از کشور نزدیک به پنج ماه طول می کشید نتیجه ش مشخص شه

به کسی هم نمی تونستیم بگیم که در حال آشنایی هستیم جون خودمون هم نمی دونستیم جواب آزمایش چیه مثبته یا منفی

نامزدم که همش می گفت جواب خوبه مطمئن باش و مشکلی نداره😁

بعد اون چند ماه فهمیدیم که خداروشکر جواب هیچ کدومشون مشکلی نداشته و فقط دکتر گفت که مثلا یه مواردی  تو ژن های خانم پیدا شده که اونم چون تو هر دو نفرتون مشترک نیست مشکلی نداره ولی شما هفته دوم یا سوم بارداری بیا دوباره آزمایش بده که اگه مشکلی باشه ما رو ژن های شما کار می کنیم و اصلاحشون می کنیم یعنی تو اون هفته دوم یا سوم بارداری می شه روش کار کرد حتی اگه مشکلی هم باشه

 

بعد که خیال هممون راحت شد قرار شد یه روز بیان خواستگاری رسمی که بزرگتر ها هم باشن(مادربزرگ و پدر بزرگ)

البته بله برون هم به حساب می اومد.

چند روز قبل از مراسم با دخترخاله م رفتم کت شلوار خریدم.شلوارش سفید و کتش سفید با خط های سبز کمرنگ

نامزدم که قرار بود کت شلوار مشکی با پیرهن سفید بپوشه

همه خوشحال بودیم.یه سری وسایل تزئینی گرفتیم که برای عکاسی خوب بشه میز استند و وسایل دکوری.

مهریه و وسایلی که داماد باید می خرید رو مشخص کردیم و علی الحساب روی یه کاغذ نوشتیم و دو طرف امضا کردن

خانواده داماد هم یه کله قند، قرآن ،چادر،دفتر بله برون،شیرینی،گل آورده بودن

سبد گل رو خودم به سلیقه خودم سفارش داده بودم یه سبد گل به رنگ کرم که داخلش از گل های رز کوچیک سفید،تم صورتی و کرم استفاده شده بود(گل های مصنوعی که به یادگار بمونه)

اینم عکسش

 

پدر زنگ زد یکی از روحانیون که می شناخت که صیغه محرمیت بخونه که از قضا و شانس خوب اون آقا مشهد بود و صیغه ما رو وقتی خوند یک جورایی انگار دل ما به حرم وصل شد و ارتباط گرفتیم و خیلی خوب بود

 

بعد از مراسم هم کلی عکس گرفتیم و اون شب به خوبی و خوشی گذشت

 

این داستان ادامه دارد...

 

 

 

 

mehraban 75
۱۸ مرداد ۰۳ ، ۲۳:۵۶ موافقین ۶ مخالفین ۰ ۶ نظر

آبان ماه پارسال بود پسرخاله م زنگ زد بهم که وقت داری با هم صحبت کنیم حضوری؟گفتم آره.

من کلاس سه تار داشتم گفتم بعد کلاس همدیگر رو ببینیم

اولین بار بود که تنهایی با هم حرف می زدیم رفتیم سمت باراجین  یه گوشه ای نگه داشت و چند دقیقه اول کلا سکوت کرده بودیم بعد شروع کرد به صحبت کردن

اولین جمله ای که بهم گفت رو هیچ وقت یادم نمی ره:

گفت کسی تو زندگی شما هست؟

گفتم یه خواستگار بوده تا حالا یه بار دیدمش(بعدا دیگه اون خواستگارم رو ندیدم و دوباره نشد که همدیگر رو ببینیم و ارتباطمون قطع شد)

گفت : من همیشه گفتم تو خانواده که شما از لحاظ متانت، وقار ، سنگینی حرف ندارید

گفت خیلی وقته دوست داشتم پا پیش بزارم ولی به خاطر اینکه وضع مالیم خوب نبوده نتونستم .الان هم وضع مالیم خوب نیست ولی چون ترسیدم که به خواستگارهای دیگه ت جواب مثبت بدی پا پیش گذاشتم

بهش گفتم من پرستارم شب کاری دارم به این چیزها فکر کردی؟فهمیدم که فکرهاشو کرده و تصمیمش واقعا جدیه و همه جوانب رو سنجیده

گفت فکرهات رو بکن نتیجه ش رو بهم بگو

دو هفته فکر کردم و همون شب که بهم این موضوع رو گفت به خانواده گفتم

 

تو اون دو هفته ذهنم خیلی درگیر شده بود پسرخاله م صبر نداشت و یکی دو بار تو همون یکی دو هفته ازم پرسید جوابت چیه🤣صبر نداشت

فکرهامو کردم و اوکی دادم که بیشتر و جدی تر با هم در مورد ازدواج آشنا شیم

همه اعضای خانواده م با پسرخاله م به عنوان داماد خانواده راضی و اوکی بودن منم حس خوبی نسبت بهش داشتم

درسته وضع مالی خوبی نداره ولی قابل تکیه گاهه و از همه مهم تر ادب و احترام و تربیت درستش هست

 

چون دخترخاله پسرخاله هستیم باید حتما آزمایش ژنتیک انجام می دادیم یه روز بعدازظهر با هم هماهنگ کردیم و رفتیم مشاوره ژنتیک

خانم دکتر سه تا آزمایش گفت که می تونید انجام بدید:

۱ _آزمایش اگزوم یا هول اگزوم که ارسال می شد به خارج از کشور و جوابش از همه دیرتر آماده می شد

۲ _آزمایش sma که من باید انجامش می دادم

۳_ آزمایش کاریوتایپ که پسرخاله م باید انجام می داد

 

با خانواده مشورت کردیم و قرار شد هر سه تا آزمایش رو انجام بدیم که خیالمون راحت شه

 

این پست ادامه دارد...‌

 

 

 

mehraban 75
۱۴ مرداد ۰۳ ، ۰۰:۳۸ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۵ نظر

انقدر اعصابم داغونه انقدررررررر اعصابم داغونه

انقدررررر اعصابم داغونه که نگو و نپرس

امروز رفتم تو بخش دیدم بازم مثل این چند روز سه مریضم اعصابم دیگه نمی کشه از این بخش داغون از این بیمارستان داغون از این سر پرستار داغون از این مدیر پرستاری داغون از این سیستم افتضااااااح که پرسنلش هیچ براش مهم نیستن و ذره ای برای مای پرستار ارزش قائل نیست فقط بلدن ازمون بیگاری بکشن و مریض هم شدی که شدی مشکل خودته

حتی اگه همکارهات هم مریض شدن بازم مشکل خودته و باید خودت مریض ها رو کاور کنی و انقدر کار کنی به جای همکارهات( و به جای چند نفر دیگه که استعلاجی هستن )که خودت هم داغون بشی و کارت به استعلاجی برسه

به بچه ها می گم بیاید همگی صبحکار و شبکار بریم دفتر پرستاری اعتراض کنیم هر کی می ره سراغ کار خودش و انگااار نه انگار

هماهنگی؟هه زهی خیال باطل

اصلااااا بچه های پرستاری با هم هماهنگ """ نیستننننننن""

هر چی می شه حقمونه چون همکار من به داد منه همکار نمی رسه و همراهی نمی کنه از این منجلابی که توش گیر کردیم بیایم بیرون

به سر پرستارم گفتم زنگ بزنید مدیر پرستاری بیاد بخش ما باهاش حرف بزنیم زنگ زده بهش اونم گفته که من حرفی ندارم بزنم بچه های خودتون هستن که استعلاجی می یارن دیگه

یعنی کمک بی کمک راهنمایی بی راهنمایی

فقط پولشون رو می گیرن و یه آب هم روش عوضی های پست فطرت

امروز فهمیدم بچه ها الکی استعلاجی می یارن که مثلا کسایی مثل مدیر پرستاری یه کاری کنه و نیرو بگیره که زهی خیال باطل

امروز یکی از بچه ها توقف طرح زد قبلش هم کلی استعلاجی آورده بود و فشار به ما می یومد و همش باید سه مریضه وایمیستادیم و امروز هم سر و مر و گنده اومده خوشحال شاد خندان می گه توقف طرح زدم

آخه بگو نامردددد این چه کاریه تو داری با  این استعلاجی های الکی انجام می دی. داری با این کارت جون مریض و همکارهات رو به خطر می اندازی

دیگه بریدم از این همه فشار کاری

ما  پرستارها  نه برای سر پرستارمون مهم هستیم نه برای مدیر پرستاری 

می خوام گریه کنم از این همه نامردی از این همه عوضی بازی

 

خداروشکر که تمدید طرحم داره تموم می شه خداروشکر خداروشکر از این جهنم دره بیمارستان دولتی راااحت می شم

 

من امروز شیفت صبح با بعضی از بچه ها تصمیم گرفتیم حالا که بیمارستان هیچ به فکر ما نیست

باشه ما هم کارهای مریض ها رو خوب انجام نمی دیم

من که تو این پنج سال کاریم همیشه همه کارهامو تو هر شیفت انجام داده بودم امروز برای اولین بار پانسمان نکردم و دهانشویه هم انجام ندادم واسه مریض هام

بقیه کارها رو هم فقط در حد نیاز انجام دادم و داروهاشون رو زدم

وقتی سیستم به فکر من نیست چرا من به فکر مریض باشم؟

آره همینقدرررر نامرد

این سیستم منو نامرد کرد

اخلاق پرستاریم مرد

 

بعد شیفت گندی که داشتم سریع خودمو رسوندم خونه ناهار خوردم و آماده شدم رفتم گروه نوازی

یکی از آب انبارهای شهرمون اجرا داشتیم

خییییلی خوب بود صدا اکو می شد سقف بلند و قشنگی داشت

آخرش هم همگی عکس یادگاری گرفتیم

و با ماشین استاد برگشتیم خونه هامون

 

 

اومدم خونه دیدم همسایه قبلی رفته و همسایه مستاجر جدید اومده فهمیدم داغون تر از همسایه قبلیمون این همسایه جدیده ست( که طبقه بالایی ما جدید اومدن)

چند تا پست عقب تر در مورد همسایه بالاییمون نوشته بودم که آب ریخته بود از بالا تو بالکن ما که بالکن خونشون رو بشوره و من داد زدم سرش و عصبانی شدم

شاید باورتون نشه ولی من دراز کشیده بود داشتم ویس های ضبط شده ی اجرای گروه نوازیمون رو به مادرم نشون می دادم که یه دفعه صدای شر شر آب با فشاااار زیااااد شنیدیم 

دیگه من قاااااطی کردم و سرشون حسااابی هوا و داد کشیدم و فحش دادم

امروز به همکارم گفتم من قاطی کنم بد قاطی می کنم وقتی همسایه مون اینکار رو کرد عین یه گوله باروت منفجر شدم و زدم به سیم آخر(ظاهر من یه دختر آروم و ساکته ولی دیگه قاطی کردم با حجم فشار امروز)

همسایه کثافت کل آب رو ریخت تو بالکن تمام لباس های بیمارستان من موش آب کشیده شد تا تونستم سرش داد و هوار کشیدم عوضی

 

رفتم تو اتاق افتادم به گریه گفتم این چه شانسیه اون از سر پرستار اون از مدیر پرستاری اینم از همسایه داغان عوضی کثافت

صابخونه شون انگار هماهنگ کرده هر مستاجری که می یاره انگار گفته برید اول آب بریزید تو بالکن طبقه پایین حرصشون رو در بیارید

هیچ خونه رو تمیز نکرده وسایلش رو آورده ریخته تو خونه ی کثیف بعد اول رفته بالکن رو آب گرفته خب معلومه دیگه با صابخونه هماهنگ کرده که اعصاب ما رو به هم بریزه

مامانمم با گریه من شروع کرد به گریه کردن

بازم من عربده زدم سرشون بازم آب ریخت تو بالکن😐😐😐😐😐😐

آخه آدم اینقدرررر احمق می شه؟

از بالا داد می زنه اولین بار اینجوری با آدم رفتار می کنن؟بهش می گم وقتی نفهم هستی همینجوری باید باهات رفتار کرد

 

این پست صرفا برای خالی کردن خودم بود

 

mehraban 75
۱۱ مرداد ۰۳ ، ۱۹:۲۰ موافقین ۲ مخالفین ۱

اینجا این وبلاگ برام مثل یه خونه ی پر از راز می مونه

خیلی چیزها که شاید نتونم به خانواده یا به دوستام بگم رو می یام اینجا برای شما می نویسم

رازهایی که می تونم بدون اینکه قضاوت بشم رو اینجا بنویسم و کسی نیست که منو دیده باشه ولی حرف هامو نوشته هامو می خونه و نظرش رو برام اینجا می نویسه

حتی خانواده صمیمی ترین دوستام و یا حتی پارتنر نمی دونن که من چنین دنیای مجازی دارم که حرف های دلمو توش می زنم و می نویسم

خیلی خوبه که چنین جایی رو دارم

شکر🤲

mehraban 75
۰۶ مرداد ۰۳ ، ۰۱:۲۲ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

از این اتفاقی که می خوام اینجا الان بنویسم چند وقتیه که می گذره

چند روز پیش که رفته بودم باشگاه یکی آر مربی ها ساعت هشت شب بود فکر کنم 

که سگ خودش رو آورد تو باشگاه و سگ داخل باشگاه چرخید  واسه خودش و فهمیده بود که من از سگ خوشم نمی یاد پاهاش رو می کوبید به من

منم کلا چندشم شد رفتم خونه همش شک کردم به خودم به محیط باشگاه و دیگه باشگاه نرفتم

همون شب به مسئول باشگاه پیام دادم که این کار درستی نیست و باشگاه جای سگ نیسا اونم معذرت خواهی کرد و گفت رسیدگی می کنم

من دیگه باشگاه نرفتم تا اینکه مربیم پیام داد که تو یکی از بهترین شاگردهای من هستی جات خالیه بیا باشگاه من به خدمتکار گفتم باشگاه رو تمیز کرده

خلاصه از این بابت خیالم راحت شد که باشگاه تمیز شده و مجددا رفتم باشگاه

 

اون تایمی که باشگاه نرفتم کلا ناراحت بودم چون تایم طولانی باشگاه رفته بودم و عادت کرده بودم و بدنسازی تنها کلاس ورزشی بود که با وجود شیفت های زیاد می تونستم برم و تایم کلاس دست خودم بود که هر وقت می تونستم با توجه به شیفت هام می رفتم

و مربیم مربی خوبی بود و حواسش بهم بود که مثلا اگه گردن درد داشتم حرکاتی بهم می داد که باعث بهبود درد گردنم می شد و تونست کمکم کنه گردنم خوب شه و خب این خیلی مهم بود

خلاصه که الان که دوباره می رم باشگاه راضی و خوشحالم😊

mehraban 75
۰۲ مرداد ۰۳ ، ۲۱:۱۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۵ نظر

سلام و درود فراوان به خوانندگان وبلاگ مهربان

 

۳ مهر تمدید طرحم شروع می شه و تو این یکی دو ماهه چند تا آزمایشگاه رفتم رزومه ر کردم و نوشتم که شاید خبری بشه و بتونم از محیط بیمارستان در بیام و آزمایشگاه کار کنم

 

خیلی وقت پیش استاد سه تارم گفت می خوایم گروه نوازی سه تار تشکیل بدیم و هنرجویان خودم با هنرجویان مسئول آموزشگاه یه گروه تشکیل بدیم و کنسرت اجرا کنیم

جلسه اول جهت آشنایی با گروه جدید بود وقتی رفتیم و مهارت بچه های گروه جدید رو دیدیم کپ کردیم و دیدیم چقدر قشنگ سه تار می زنن همه با هم هماهنگ همه یک صدا لذت بردیم

چند تا قطعه بود و به نظرمون زیاد بود و  فکر نمی کردیم بتونیم از پس این آهنگ ها بر بیایم

خلاصه چند هفته ای هست که داریم تمرین می کنیم و دیشب آزمون خواستن که یکی از قطعه ها رو بزنیم یعنی هر کسی خودش بزنه و بفرسته تو گروه تلگرام که سه تار نوازها عضو هستن

منم تو گروه فرستادم که در ادامه اینجا به اشتراک می ذارم و امیدوارم که خوشتون بیاد منتظر کامنت هاتون هستم

 

 

هفته بعد قراره سازهای دیگه هم بهمون اضافه بشن مثل نی،تنبک،..

ولی ساز هدف سه تار هست

احتمالا شهریور امسال یا مهر ماه کنسرتمون برگزار شه 

جدیدا تو شهر قزوین تئاتر شهر زدن و صحبتش بود که اونجا برگزار بشه ولی فعلا معلوم نیست

خیلی حس خوبیه وقتی با گروه می تونی همنوازی کنی و من تونستم از پسش بر بیام😍

 

در مورد لباس هم بهمون گفتن که احتمالا کت دامن مشکی با بلوز سفید باشه که به نظرم خیلی قشنگ می شه

این مدت که ننوشتم همش درگیر این کارها بودم

شنبه ها کلاس موسیقی دارم و شنبه ها بعد کلاسم گروه نوازی داریم دوباره پنج شنبه هر هفته هم گروه نوازی داریم

 

 

 

اسم قطعه:  مجلسی(اولین قطعه ای که قراره تو کنسرت اجرا کنیم)

 

 

 

همین قطعه رو با گروه زدیم چند هفته پیش👇👇

 

 

 

mehraban 75
۲۲ تیر ۰۳ ، ۱۵:۰۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳ نظر