مهربان

مهربان
آخرین نظرات

امشب مراسم عقد یکی از اقوام دعوت بودیم

خانه عقد بود.مختلط خانم ها و آقایون

عقد آریایی خونده شد.

بعد تکرار کردن جملات عقد آریایی نوبت رقص بود.

همه جور آهنگ و همه جور رقص بود تو جشن.

کردی

آذری

تانگو

....

 

 

تو جشن داشتم پیش خودم فکر می کردم کاش منم راحت بودم از لحاظ حجاب و نامحرم و این ها و به خودم سخت نمی گرفتم

اگه سخت نمی گرفتم با همسرم می رفتم تانگو می رقصیدم جلو چشم همه یا مثلا موقع رقص کردی کنار همسرم دستش رو می گرفتم و کردی می رقصیدم یا بقیه رقص ها وقتی خیییلی ها وسط بودن

 

خیییلی از دختر ها و پسرها وسط بودن ولی من با اینکه عروس تازه ی خانواده هستم اصلا نرفتم وسط و فقط نشستم و دست زدم

منم انتخاب کردم که اینجوری باشم ولی خب الان تو این دوره و زمونه که خیلی چیزها عادی شده سخته که بخوای به عقاید خودت پایبند باشی.

خیلی ها ممکنه بگن امل هستی یا بگن خب تو هم می رفتی وسط خب چی می شه؟

 

ولی نمی تونم!

 

مثلا

 

وقتی می خواستم لباس برای لباس عقدم انتخاب کنم می گفتم من می خوام گردنم و یقه ی لباسم پوشیده باشه موهام معلوم نباشه.در نهایت چیزی که می خواستم نشد چون هم توربان روی سرم همش سر می خورد و موهام معلوم می شد و تو عقدم همش دستم به توربان و سرم بود و هم اینکه لباسم جوری شد که با اینکه یقه ی حجاب برام فیکس کردن ولی بازم گردنم معلوم بود(گردنم کلا بلنده🤣)

و فروشنده می گفت پشیمون می شی اگه بخوای خیلی گیر بدی و این ها و بعدا از این رو به اون رو می شی و خودش رو مثال می زد که قبلا حساس بوده به حجاب ولی الان دیگه راحته.

 

مثلا اگه حجاب برام مهم نبود خیییلی دستم باز بود برای انتخاب مدل لباس عقد.

چه لباس های خوشگلی بود که  می تونستم انتخاب کنم.لباس باز، موهای باز و شینیون کرده.

(برای فیلم فرمالیته که تو باغ می گیرن من کلا کنسلش کردم چون کلی عروس و داماد هستن و اینکه فیلمبردارهای آقا هم تو باغ هستن.برای ما قرار شد تو فضای داخل خود آتلیه فیلم بگیرن)

 

ببخشید که طولانی شد.بیشتر درد و دل بود.ممنون که نوشته هام رو خوندین.

mehraban 75
۱۷ آبان ۰۳ ، ۰۰:۲۹ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۵ نظر

چند روز پیش از خواب که بلند شدم و خودم رو تو آینه دیدم حدس زدم که دارم تبخال می زنم بالای لبم یه کم قرمز شده بود چند ساعت بعد دیدم بعععله قشنگ داشت پیشروی هم می کرد و خودی نشون می داد😁😄

 

رفتم داروخونه و پماد گرفتم.

گفتم اینم شانس مایه نزدیک عروسیم تبخال زدم.

دیروز رفتیم تهران لباس مجلسی بخریم یه مغازه ای من انتخاب کردم ولی قدش کوتاه بود و فروشنده گفت ما یه خیاط داریم می دم از کمر براتون اوکی کنه و قدش بلند تر می شه خلاصه من به این بهونه خریدمش که درسا می شه

 

اونجا گفتن باید هزینه ش رو خودتون بدید ما هم کل کل کردیم که هزینه ای نباید پرداخت کنیم خلاصه با کلی پرحرفی ۳۰۰ پرداخت کردیم(تازه اولش می گفت یه تومن باید بدید)

خیاط هم خمش کلاس می یومد و به ما تایم نمی داد که چه ساعتی لباس رو تحویلمون می ده کلی رفت و اومد و دوباره کل کل گفت ساعت ۸ شب بیاید

 

خیاط خودش رفته بود منم متاسفانه لباس رو نپوشیدم و ما برگشتیم 

امروز لباس رو پوشیدم دیدم بعععععله قشنگ لباس رو خراب کرده

آخه مرد مومن وقتی نمی تونی لباس رو درست کنی اونجوری که من می خوام بگو نمی تونم شرمنده

اگه تهران بودم که لباس رو می بردم پرت می کردم تو صورتش انقدر که ما رو اذیت کرد

 

کلی کلاس اومد و پول هم گرفتن از ما ولی کار رو درست تحویل ندادن

حسابی اعصابم به هم ریخت 

امروز صبح از تهران که داشتیم بر می گشتیم متوجه شدیم مادربزرگم فشارش اومده پایین و بیمارستان بستری شده خداروشکر الان حالش خوبه.خانواده می‌ گن خدا بهمون رحم کرده چیزیش نشده نزدیک عروسی.

 

وقتی از تهران برگشتیم رفتیم عیادت عصری رفتم کاشت ناخن برای عروسی انجام دادم که عکسش رو می ذارم بعدش هم رفتم کلاس رقص

 

خلاصه روزهای شلوغیه

 

mehraban 75
۱۵ آبان ۰۳ ، ۰۰:۱۰ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲ نظر

mehraban 75
۱۳ آبان ۰۳ ، ۱۳:۴۵ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۴ نظر

 

 

چند روز پیش با مسئول تالار هماهنگ کردیم که یه روز بریم غذا رو تست کنیم

امشب رفتیم جاتون خالی غذا رو تست کردیم و خوشمون اومد و راضی بودیم

 من به مسئول تالار گفتم که می شه کار دیجی رو هم ببینیم؟که ما رو برد داخل سالن بخش خانم ها که من با دیجی حرف بزنم و از شانس نشد که کار دیجی رو ببینم چون قرار بود فیلم کوتاه عروس و دوماد پلی بشه و ما می خواستیم برگردیم ولی با دیجی صحبت کردم و باعث شد از نگرانیم کم بشه

(وقتی وارد سالن خانم ها شدیم همه با تعجب ما رو نگاه می کردن😂)

 

مسئول تالار هم خوش برخورده و سر مسائل مالی باهامون راه اومد که تا چند روز بعد عروسی کل مبلغ رو پرداخت کنیم.یه کارت عروسی هم به مسئول تالار طبق قولمون امشب تحویل دادیم.

از تالار که در اومدیم بیرون فهمیدیم یه کم بارون اومده و هوا خیلی خوب شده بود.ایشالا شب عروسی هم هوا خوب باشه.

تو اینستاگرام با دختری آشنا شدم که از قضا عروسی اونا هم ۲۳ آبان هست

کلی با هم تو دایرکت چت کردیم و با هم آشنا شدیم.هم شهری هم هستیم.

ایشالا همه جوون ها خوشبخت بشن🤲

 

mehraban 75
۱۲ آبان ۰۳ ، ۰۱:۵۸ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۴ نظر

چند روز پیش مادر ازم پرسید چه حسی داری از اینکه داری ازدواج می کنی؟

گفتم ترس خب مسئولیت جدیدی رو دارم قبول می کنم و ترس هم داره.

ولی خب مستقل شدن رو دارم تجربه می کنم.

کار کردن تو بیمارستان و شغل پرستاری یک مدل حس مستقل شدن با خودش داشت ازدواج هم یک مدل دیگه از حس مستقل بودن با خودش داره و جالبه به نظرم.

 

اینکه خودت رو به عنوان خانم یه خونه جدا بدونی و بپذیری و مسئولیت های جدید رو از صفر تا صد خود خودت انجام بدی جالبه و البته سخت هم هست ولی همه ی این سختی ها کنار همسر خوب و با وفا و مهربون آسون می شه.

به قول امروزی ها : یار خوب تمام ما جراست.

mehraban 75
۰۱ آبان ۰۳ ، ۰۰:۰۸ موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰ نظر

جمعه ۳۰ شهریور آخرین روز کاریم بود شیفت صبح و عصر

از شانس بد شیفت عصر من آبریزش بینی شدید داشتم و زنگ زدم مادر برام نوبت دکتر بگیره که بعد شیفت برم دکتر 

آخه روز بعدش یعنی شنبه مراسم عقدم بود و با میکاپ نمی تونستم مدام دستمال به دست باشم🤣

رفتم دکتر و خداروشکر خلوت بود دو تا آمپول زدن برام که باعث شد روز بعد حالم خوب شه و آبریزش بینیم کلا قطع شد

 

(شیفتم که تموم شده بود از دوستان و همکاران خداحافظی کردم و همشون برام آرزوی موفقیت کردن.روز قبلش از سرپرستارمون خداحافظی کرده بودم و بغلش کردم و داشت گریه م در می یومد)

 

صبح روز شنبه خونه رو مرتب کردیم چون شبش قرار بود خانواده و فامیل بیان خونمون

ساعت یک و نیم بعدازظهر رفتم آرایشگاه.فقط قرار بود میکاپ انجام بدم و شینیون نداشتم.لباسمم پوشیده بود.

یه توربان روی سرم که به تور وصل شده بود و لباسم که بالای لباس یقه حجاب فیکس کرده بودیم .

میکاپم که تموم شد خواهرم اومد لباس رو کمک کرد تنم کنم

از آرایشگاه که دراومدم بیرون  همسر منتظرم بود و منو دید و بغلم کرد

یکی دو تا از بچه های فامیل هم باهامون بودن و هماهنگی ها رو انجام می دادن و با دوربین فیلم می گرفتن

تو مسیر که داشتیم می رفتیم سمت خانه ی عقد به همسرم گفتم بوق بزن😁مردم وقتی ما رو می دیدن ذوق و خوشحالی رو تو چشماشون احساس می کردم.

یه خونه عقد رزرو کرده بودیم و خیییلی قشنگ بود

مراسم که تموم شد بقیه اومدن خونه ی ما شام

تو خونه هم بچه ها رقصیدن و برای هممون یه شب به یاد موندنی شد.

mehraban 75
۰۳ مهر ۰۳ ، ۱۲:۵۵ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۴ نظر

سلام

دوستان ممنون می شم تو این پست آهنگ های خوبی که خودتون دوست دارید رو برام کامنت کنید برای عروسی دارم آهنگ انتخاب می کنم گفتم از شما خواننده های وبلاگ هم کمک بگیرم.ممنون.

mehraban 75
۱۷ شهریور ۰۳ ، ۱۹:۰۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر

هفته قبل پنج شنبه چشمام رو عمل کردم روز عمل من پدر، مادر، نامزدم و مادر نامزدم رفتیم بیمارستان

 

خیلی ها می گفتن تهران برو اگه خواستی چشمات رو عمل کنی ولی من چون تعریف این دکتر رو زیاد شنیده بودم و دو تا از همکارهام پیش همین  دکتر عمل کرده بودن و راضی بودن تصمیم گرفتیم همین شهر خودمون و همین دکتر عمل کنم.دکتر گفته بود می تونی لازک یا فمتولیزیک عمل کنی که من لازک رو انتخاب کردم چون خشکی چشم کمتری داره نسبت به اون یکی

روز قبل زنگ زدن از بیمارستان و گقتن ساعت ۶ و نیم صبح بیمارستان باش

خلاصه روز عمل رفتیم بیمارستان و اونجا اعلام کردن اولین نفر من تو لیست عمل هستم

چند نفری با هم وارد شدیم و گفتن بشینید رو صندلی قطره ریختن تو چشم هامون و یکی از پرسنل اتاق عمل گفت چه خبره چرا انقدر آرایش کردی سرمه ت هنوز تو چشمته

گفتم من چشمام رو شسته بودم. گفت برو با شامپو بچه بشور بعدش با اپلیکاتور کشید زیر چشمم کلی سرمه اومد از چشمم بیرون گفت ۴۸ ساعت قبل عمل نباید اصلا آرایش می کردی اینجور مریض ها رو باید عملشون رو کنسل کرد

خلاصه کلی غر زدن (ولی خود دکتر چیزی نگفت بهم)

تو مراقبت قبل عمل نوشته بود این مورد رو ولی من بی دقتی کرده بودم

 

 

بتادین زدن به چشمام و بعد چند دقیقه گفتن برو داخل

اسم و فامیلت رو بلند بگو بعد که نوبتم شد گفتن دراز بکش رو تخت

دکتر با دو نفر دیگه بالا سر تجهیزات و وسایل بودن 

دکتر یه قطره ریخت تو چشمم و بوی سوختن می پیچید(برش قرنیه) باید به نقطه چشمک زن سبز رنگ نگاه می کردم

بدون هیچ دردی عمل تموم شد و رفتم بیرون(چون یکی دو بار قطره ی بی حسی برام ریخته بودن)

 

مادر وقتی منو دید عینک آفتابی داد دستم و رفتم تو یه اتاق تاریک با دوستانی که اونا هم مثل من عمل کرده بودن همه تو همون اتاق نشستیم

خیلی باحال بود یکی پرسید شما هم چشماتون بسته ست گفتیم بله بله😄

مثل نابینا ها شده بودیم انگار🤣

خانواده  اومدن پیشم نوبتی و حالم رو پرسیدن

بعد رفتیم پیش دکتر و چشم هامون رو معاینه کرد و یه برگه برای مراقبت های بعد عمل بهمون داد

 

بعد معاینه رفتیم خونه و سختی این بود که باید یه هفته عینک می زدم(عمل کردم عینک نزنم ولی مجبور بودم حالا همش عینک دودی بزنم🤣)روی دماغم جای عینک مونده بود

سه تا هم قطره باید استفاده می کردم قرص ویتامین سی هم بود

قطره تیرلوز

کلوبیوتیک

بتامتازون

تا دو هفته هم دکتر گفته بود تاری دید داری

منم دو هفته مرخصی گرفته بودم

تو اون یه هفته که همش باید عینک آفتابی می زدم حتی تو خونه اکثرا ویس و اپیزود و پادکست گوش کردم و تجربه جالبی بود(یکی از اپیزود های خیلی خوب که خوشم اومد و دوست دارم به همتون معرفی کنم اپیزود " ناجی " هست که تو برنامه کست باکس می تونید گوش کنید)

 

دکتر یه لنز برام گذاشته بود تو چشم هام که دیروز رفتم و لنز رو برام درآورد و یک سری مراقبت های بعد از عمل رو  ، روی برگه نوشته بودن که بهم تحویل دادن

من دغدغه م این بود که ۳۱ شهریور که عقدم هست می تونم آرایش کنم که دکتر نوشته بود  فقط ۵ روز محدودیت داره بعد ۵ روز می تونی آرایش چشم داشته باشی

الان از نتیجه عمل راضی هستم و اون تاری دید از بین بره خیلی عالی تر می شه😊

 

امشب من و مادرم و  نامزدم و مادر نامزدم رفتیم سینما

اولین سینما رفتن من و نامزدم😍

فیلمش رو خودم انتخاب کرده بودم فیلم طنز " پول و پارتی " که همه شون خوششون اومد و در طول فیلم خندیدن

در مورد یه پسر فقیری که می خواست مخ دختر ثروتمندی رو بزنه

 

هر موقع سایت اوکی شد یه عکس از فیلمش می ذارم فعلا مشکل پیدا کرده

 

mehraban 75
۱۶ شهریور ۰۳ ، ۰۰:۰۵ موافقین ۰ مخالفین ۱ ۳ نظر

 

 

بعد از اینکه جواب آزمایش اومد چند جلسه ای مشاوره ازدواج رفتیم و دو تا تست ازمون گرفتن و گفتن که می تونید ازدواج کنید ولی باید یک سری آموزش ببینید(مثلا فیلم ببینید،کارگاه شرکت کنید،کتاب بخونید،...)

تو این جلسات مشاوره Role Play هم انجام دادیم مثلا یک سری موقعیت هایی رو برامون تعریف می کرد که اگه تو اون موقعیت قرار گرفتید چه جوری اون مسئله رو حلش می کنید یا مثلا چه جوری با هم صحبت می کنید

 

از بعد بعله برون کم کم خرید ها رو شروع کردیم منم که هر روز شیفتم واقعا سخته با شیفت های بیمارستان بخوای خرید های عروسی و جهیزیه رو انجام بدی

ماه پیش  مربی باشگاه گفت چرا کمتر می یای باشگاه گفتم نامزد کردم انقدرررر خوشحال شد و بغلم کرد که از ذوقش ذوق کردم😄دو سه جلسه دوباره رفتم و بهش گفتم دیگه سختمه هم باشگاه بیام هم خرید ها رو انجام بدم و هم اینکه شیفت برم(تازه کلاس موسیقی و گروه نوازی هم هست)

خلاصه که فعلا باشگاه رو کنار گذاشتم تا بهتر بتونم به کارها برسم

گروه نوازی و کلاس موسیقی هم می رم همچنان

گروه نوازی خیلی بهتر شدیم و بچه ها بیشتر با هم آشنا شدیم

تو گروهمون یه خانمی هست هد نرس یکی از بیمارستان های شهرمونه و باهاش صمیمی شدم

فعلا معلوم نیست کنسرتمون چه زمانی برگزار بشه

کلاس موسیقی که امروز رفتم به استاد گفتم من فقط یه جلسه دیگه می تونم تو شهریور کلاس بیام

گفت چرا ۳۱ شهریور نمی تونی بیای؟گفتم روز عقدمه خییییلی خوشحال شد و تبریک گفت

یکی از هنرجوها می گفت هیچ صدات هم در نمی یاد 🤣

چند جلسه هم به خاطر عمل چشمم نمی تونم کلاس برم و به استاد گفتم

 

من تو خرید کردن سریع خرید نمی کنم مثلا دوست دارم تنوع زیاد ببینم😄نامزدم می گه زود خرید کن و رو خودت کار کن🤣برای خریدن حلقه ، سلیقه هامون خیلی با هم فرق می کرد من دوست داشتم نگین داشته باشه ولی خب برای آقایون حلقه ی نگین دار خوب نمی شه ولی بالاخره با توافق همدیگه یه مدل پسندیدیم که سبک دلبخواه هر دومون تقریبا شد.

یه روز وقت گذاشتیم لوازم آرایشی بهداشتی خریدیم یه روز لباس عروس

یه روز آرایشگاه

یه روز آتلیه

یه روز مبل

.... و همچنان ادامه دارد

mehraban 75
۰۳ شهریور ۰۳ ، ۲۳:۰۷ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۳ نظر

چند وقتی بود که تو فکر عمل چشم بودم ۳ مرداد رفتم دکتر چشمم رو معاینه کنه و مشاوره بشم دو تا از همکارهام پیش همین دکتر عمل کرده رودن و راضی بودن دیگه از عینک و لنز گذاشتن خسته شدم و دفعه آخری که لنز خریدم چند باری که خواستم بزارم رو چشمام خیلی اذیتم می کرد و باعث شد تصمیمم برای عمل جدی تر شه هر دو تا چشمم شماره هاش کمتر از دو هستن و بیمه به شماره عینک بالاتر از سه (هر کدوم از چشم ها بالاتر از سه باشه نه مجموع شماره ها)  تعلق می گیره

چند تا مرحله داشت:از چشم ها عکس می گیرن

  تو دو مرحله قطره می ریزن تو چشم ها

اپتومتریست هم شماره چشم مشخص می کنه

و در آخر می ری پیش دکتر که بهت می گه می تونی عمل کنی یا نه و اگه می تونی عمل کنی چه عملی بهت پیشنهاد می کنه به من گفت یا لازک یا فمتولیزیک

تفاوتشون رو هم بهم گفت مثلا دوره نقاهت لازک طولانی تره(مثلا تاری دید تقریبا دو هفته تو لازک هست) ولی خشکی چشم کمتره و چون من خودم یه کم خشکی چشم دارم لازک رو انتخاب کردم و دیروز رفتم تاریخ عمل مشخص کردم 

تاریخ عمل شد ماه بعد

روزی که رفتم معاینه شدم نزدیک به یک میلیون و چهارصد پول گرفتن

برای خود عمل هم نزدیک به بیست میلیون هزینه ش شد

بهم گفتن روز عمل گوشواره و طلا نداشته باش

.ناشتا نباش.

روز قبلش حموم برو تا یه هفته نمی تونی حموم بری

.ادکلن و عطر نزن.

تا یه هفته آرایش چشم نباید داشته باش.

روز عمل با خودت عینک آفتابی بیار و یک سری توصیه دیگه

 

 

از بیمارستان که در اومدم بیرون قرار بود بریم تهران اجرای خواهرم رو ببینیم

به نامزدمم گفته بودم باهامون بیاد

خواهرم بازیگری داره می خونه و دانشجو هست و در طول دوران دانشجوییش تئاتر هم بازی می کنه

ذوق داشتیم ببینیم چه جوریه اجراشون خیلی تعریف شنیده بودیم و مثل اینکه ترکونده بودن

تئاترشون حالت تعاملی داشت یعنی اینجوری نبود که شما بشینی اونا اجرا کنن باید تو اجرا شرکت می کردی

اسم تئاترشون کانیبال بود

تا آخر همین ماه اجرا دارن

واقعا آموزنده و عالی بود حتما برید ببینید ارزشش رو داره

اجراشون تو پردیس تئاتر شهرزاد تهرانه

اول اجرا خواهر من می یاد با صدای بلند یه سری توضیحات می ده😍

قبل اجرا رفتیم براش گل خریدیم خوشحالش کنیم یه سبد گل از طرف نامزدم و یه سبد گل از طرف مادرم

اجرا که تموم شد رفتیم بستنی خوردیم و ازش خداحافظی کردیم.خواهرم تو تهران خونه مجردی داره و یه هم خونه هم داره

شب به مادر پیام داده بود و کلی ازمون تشکر کرده بود🥺 که حمایتش کردیم و از اینکه رفته بودیم اجراش رو دیده بودیم خوشحال شده بود.این دومین اجرایی بود که می رفتیم تهران و اجرای خواهرم رو می دیدیم با این تفاوت که تو اجرای قبلی خواهرم جزو بازیگر ها نبود و از عوامل پشت صحنه بود

 

خیلی خوبه وقتی موفقیت های خواهرت رو می بینی😍

 

mehraban 75
۲۳ مرداد ۰۳ ، ۲۰:۱۲ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر