مهربان

مهربان
آخرین نظرات

پنج شنبه یعنی ۱۰ خرداد شیفت بدی داشتم

لانگ بودم و شیفت عصر یه مریض سوختگی ۸۵ درصد داشتم

حین رانندگی گربه می بینه و می خواسته به گربه نزنه زده به تیر چراغ برق و دچار سوختگی شده

کلییییی براش کار انجام دادم و بعدش که رفتم خونه ساعت ۱۲ شب قرار بود با همکارم برم مسافرت با یکی از این تورها

مسافرتمون به جواهردشت گیلان بود

یه مسیری رو باید با جیپ می رفتیم

مسیرش خیلی داغون بود و حسابی به در و دیوار جیپ کوبیده شدیم

می گفتن بالای کوه مه هست ولی چون جمعه روز گرمی بود مه نبود

در مجموع خیلی خوش گذشت و مثل همه ی تورها از اول بزن و برقص بود

ساعت یک شب رسیدم خونه  و روز بعدش یعنی شنبه صبح شیفت داشتم با چشم های خسته شیفتمو رفتم و اون شیفت هم شیفت بدی بود و یه مریض تصادفی داشتم که ریه هاش داغون شده بود و می خواستند ببرنش اتاق عمل ولی به خاطر فشار پایینش کنسل کردن عملش رو

کلییی هم واسه اون مریض کار انجام دادم و رفتم خونه عصرش کلاس موسیقی داشتم کلاسم که تموم شد یک ساعت بعدش کلاس جبرانی موسیقی هم رفتم چون فروردین یه جلسه مریض شده بودم و نتونسته بودم  که برم

خلاصه که چند روز پرکار داشتم

امروز هم لانگم ولی چند روز بعد شیفت هام خیلی بهتره و روزهای خوب داره می یاد که استراحت کنم

البته سفر به جواهردشت هم خوب بود ولی خب چون روز قبل و بعدش شیفت سنگینی داشتم اون رو حساب نکردم🤣

mehraban 75
۱۳ خرداد ۰۳ ، ۱۶:۰۷ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳ نظر

امروز سومین آزمون سال ۱۴۰۳ رو هم دادم

از اول سال همش دارم آزمون می دم😄

جالب اینجاست برای هیچ کدومشون هم نخونده بودم

خوشحال و شاد و خندان می رفتم سر جلسه امتحان

یه بار اومدم مطالب آزمون رو نگاه کنم دیدم فقط یکیشون ۳۰۰   ۴۰۰ اسلایده پشیمون شدم😆

گفتم کی بخونم با این همه شیفت بعد کی دوره کنم این شد که کلا بی خیالش شدم

 

اولین آزمون تامین اجتماعی

دومی آموزش و پرورش مربی بهداشت

سومی یعنی آزمون امروز :  دبیری زیست شناسی آموزش و پرورش

 

آزمون امروز سخت تر بود چون توش زیست داشت و با دیدن بعضی سوال ها یاد سوال های سخت زیست افتادم که چه روزها و درس های سختی رو پشت سر گذاشتم

 

اگه هم هیچ کدوم رو قبول نشم اشکال نداره چون براش تلاش نکرده بودم

هر چی خدا بخواد

بعضی ها انقدررر برگه پاسخنامه رو پر کرده بودن اون وقت برای من در مقابل اونا خییلی کمتر بود و جواب داده بودم

قبل امتحان یکی از بچه ها که کنار من بود پرسید شما خوندی ؟ گفتم نه

منم ازش پرسیدم گفت نه

ولی موقع امتحان به برگه ش نگاه کردم تقریبا همه رو جواب داده بود آخه چرا دروغ می گین؟

یاد بچه های تجربی افتادم که همیشه می خوندن ولی می گفتن هیچی نخوندیم!!!

 

خلاصه که آزمون هام تموم شد خدارو شکر

وضعیت بیمارستانمون هم اصلاا خوب نیست مثل همیشه کمبود نیرو داریم و چند نفر برای ماه بعد داره ازمون دوباره کم می شه و فعلا هیچ خبری از نیروی جدید نیست متاسفانه!!

mehraban 75
۲۸ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۷:۱۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳ نظر

دیشب شبکار بودم دو تا از همکارها می گفتن تو چه جوری انقدر آرومی؟

واقعا آروم بودن و شخصیت آروم و ساکتی داشتن انقدر عجیبه؟

چند روز پیش وقتی شیفتم تموم شده بود دکتر بخشمون رو دیدم بهش گفتم خسته نباشید گفت

سلام خسته نباشید🤣🤣

به همکارم می گم دکتر که دیشب منو دیده بود شیفتم.موقع خداحافظی تازه می گه سلام انگار که منو تو شیفت ندیده باشه و سلام می ده🤣🤣

همکارم می گه تو انقدر آرومی هیچ معلوم نمی شه شیفتی

mehraban 75
۰۵ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۶:۱۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۶ نظر

امروز خیلی خوشحالم

بالاخره تونستم شیفتم رو با یکی از همکارها جا به جا کنم

از ماه قبل تو برنامه درخواستی نوشته بودم ۱۳ اردیبهشت مرخصی بدن بهم چون عروسی دعوتم سر پرستار هم نامردی نکرده بود دقیقا بهم شب داده بود.

اتقدر اعصابم بهم خورده بود از ماه قبل که برنامه رو دیدم در تلاش بودم شیفتمو بتونم درست کنم دیگه نا امید شده بودم تا اینکه امروز به یکی از همکارها پیشنهاد دادم دو تا شیفت رو بیام و به جاش سیزدهم شب منو بیاد که بتونم به عروسی برسم و همکارم قبول کرد و جا به جایی نهایی شد

 

 

😊😊😊😊😊😊اینم خوشحالی من

بمونه به یادگار

mehraban 75
۰۳ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۹:۳۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

یکی دو روزی هست درگیر بیماری هستم

دیشب داشتم جون می دادم انقدر دل پیچه و دل درد داشتم که نگو و نپرس

مدام باید نصف شب می رفتم سرویس بهداشتی.اسهال بودم

دیروز رفتم دکتر و تشخیص "گاسترو آنتریت " داد و دو روز استعلاجی برام نوشت

اشتهام کم شده علائمم:کم شدن اشتها،حالت تهوع،اسهال،دل پیچه و دل درد

 

دکتر برام سرم نوشته بود با کلی دارو داخل سرم قبل از اینکه سرم رو وصل کنن چند باری استفراغ داشتم

کلا مایعات بدنم تو این چند روز کم شده تو ماه رمضون وزنم کم شده حالا با این بیماری هم فکر کنم باز وزنم کم بشه

قدر سلامتیتون رو بدونید هیچ چیزی مهم تر از سلامتی نیست

تو این چند روزه همش دوست دارم بخوابم و خسته م ناهار می خورم می خوابم دوباره بلند می شم یه آبمیوه می خورم بعد می خوابم

mehraban 75
۲۶ فروردين ۰۳ ، ۱۳:۰۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳ نظر

من امسال نیمه دوم عید شیفت بودم یعنی از ۷ فروردین تا ۱۳ فروردین

اکثر شیفت ها می تونم بگم ۹۰ درصد شیفت هام سه مریضه بودم

مریض هامون هم داغووون

هیچ وقت هم تو ایام عید تخت هامون خالی نموند و بلافاصله پر شد

تو این چند روز عید ۱۲ تا شیفت رفتم یعنی تو یه روز دو سه تا شیفت

 ۷ فروردین  :ص

 هشتم : ص ع

نهم : ص ش

دهم : آف

یازدهم : ص ع

دوازدهم : ش

سیزده بدر: ش

این شیفت های عید من بود .آخریش همین دیشب بود که من مهمونی دعوت بودم یه ساعت دیرتر رفتم بیمارستان و با پاس رفتم شیفتمو.رفتم دیدم بدترین مریض های بخش رو بهم دادن تازه با یه تخت خالی  که مریض جدید هم بگیرم

هیچی به همکارها نگفتم فقط منتظر بودم سر پرستارمون بیاد و همه چیز رو بزارم کف دستش .همینکار رو هم کردم و هر چی تو این چند روز و شیفت دیشب بهم گذشته بود رو بهش گفتم.

خداروشکر ایام عید تموم شد و وارد شیفت های نرمالمون داریم می شیم.

 

یکی از مریض هایی که دو تا شیفت شب آخر بهم دادن یه مریضی بود که با چوب زده بودن تو سرش خییییلی بی قراره و مدام باید بهش دارو بزنی تا بخوابه سرم رو می کشه ست سرم رو می کشه کل اتصالاتش رو عین دیوونه ها می گیره دستش و می کشه اعصاب نمی زاره برای آدم.

mehraban 75
۱۴ فروردين ۰۳ ، ۰۹:۳۷ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۵ نظر

سلام😊

چند روز بیشتر به پایان سال نمونده ازتون می خوام به صورت ناشناس اینجا برام پیام بزارید و هر حرفی که دوست دارید اینجا بنویسید

هر حرفی که دوست دارید به یادگار بمونه یا حرفی که می خواستید به من بگید ولی نتونستید به صورت ناشناس و با اسم ناشناس اینجا برام بنویسید😊

mehraban 75
۲۷ اسفند ۰۲ ، ۱۲:۰۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۵ نظر

امروز لانگ بودم از اول شیفت تا آخر شیفت داستان داشتم

اول صبح مریضمو باید می بردم یه بیمارستان دیگه برای انجام کلونوسکوپی چون ما تو بیمارستان خودمون کولونوسکوپی نداریم

اول شیفت شروع کردم پانسمان دو تا مریضمو انجام دادم و یه کم از گزارش پرستاریشون رو نوشتم وقتی برانکارد رو آورد خدماتمون و آمبولانس اومده بود رفتم بالای سر اون یکی مریضم دیدم ضربان قلبش رفته بالا و هوشیاریش افت کرده و بد حال شده سریع دکتر رو صدا کردم اومد بالای سر مریضم و CPR ش کردیم و شوک دادیم بهش و دکتر اینتوبه ش کرد 

به من گفتن اون مریضت رو ببر کلونوسکوپی بچه ها حواسشون به مریض بدحالت هست

خیلی نگران مریضم بودم

خلاصه من با خدمات راهی بیمارستان شدیم و دو ساعت اونجا کارمون طول کشید تا برگردم ساعت ۱۲:۳۰ شد

وقتی برگشتم دیدم که شرایط اون یکی مریضم بهتر شده خداروشکر

شیفت عصر دوباره همون دو تا مریض رو داشتم

شیفت عصر جواب آزمایش مریضم رو گرفتم فهمیدم که سکته ی قلبی بوده و به دکتر اعصابش زنگ زدم یه سوال داشتم و شرح حال مریض رو بهش گفتم دکتر گفت ببرینش همین الان سی تی اسکن مغز انجام بدید منم که خسته آخر شیفت

رفتیم و وقتی برگشتم دیدم اون یکی مریضم cv لاینش رو کشیده و لباس هاش خونی شده 

یعنی مریض با این کار مثل این می موند که تیر سه شعبه مستقیم بزنه به قلبم دوست داشتم کله م رو بکوبم به دیوار

mehraban 75
۲۱ اسفند ۰۲ ، ۲۳:۰۶ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۴ نظر

امروز صبحانه خونه ی دوست خواهرم دعوت بودیم 

دوست خواهرم یکی دو سالی می شه که مهاجرت کرده ایتالیا و هوش مصنوعی می خونه

ما اولین بار بود که می رفتیم خونشون(به جز خواهرم).

خیلی از وسایل داخل خونه رو پدر خانواده درست کرده بود وسایل چوبی رو.

یه پدر با استعداد و خلاق.

مادر خانواده گفت بیاید اتاق رو بهتون نشون بدم

مادر من جلوتر از من و خواهرم وارد اتاق شد و شروع کرد به گریه کردن

واکنش من  🤔

واکنش خواهرم 🤔

مادر 😭

 

خب چرا؟

یه دفعه دیدیم دوست خواهرم از پشت تخت اومد بیرون

هر سه تامون سورپرایز شدیم و تعجب کردیم

آخه باید ایتالیا باشه نه اینجا

 

خواستن ما رو سورپرایز کنن و صبحانه یه بهونه بوده😄😄(البته صبحانه هم خوردیم جاتون خالی)

 

کلی صحبت کردیم و از فرهنگ ایتالیا صحبت کرد.

دوست خواهرم از ایتالیا برام شکلات آورده بود😋گفتم می چسبونمش به دیوار اتاقم یادگاری🤣🤣

 

 

 

mehraban 75
۰۵ اسفند ۰۲ ، ۱۸:۰۸ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۴ نظر

 

 

 

 

mehraban 75
۰۲ اسفند ۰۲ ، ۰۰:۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر