مهربان

مهربان
آخرین نظرات

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خستگی» ثبت شده است

امروز لانگ بودم از اول شیفت تا آخر شیفت داستان داشتم

اول صبح مریضمو باید می بردم یه بیمارستان دیگه برای انجام کلونوسکوپی چون ما تو بیمارستان خودمون کولونوسکوپی نداریم

اول شیفت شروع کردم پانسمان دو تا مریضمو انجام دادم و یه کم از گزارش پرستاریشون رو نوشتم وقتی برانکارد رو آورد خدماتمون و آمبولانس اومده بود رفتم بالای سر اون یکی مریضم دیدم ضربان قلبش رفته بالا و هوشیاریش افت کرده و بد حال شده سریع دکتر رو صدا کردم اومد بالای سر مریضم و CPR ش کردیم و شوک دادیم بهش و دکتر اینتوبه ش کرد 

به من گفتن اون مریضت رو ببر کلونوسکوپی بچه ها حواسشون به مریض بدحالت هست

خیلی نگران مریضم بودم

خلاصه من با خدمات راهی بیمارستان شدیم و دو ساعت اونجا کارمون طول کشید تا برگردم ساعت ۱۲:۳۰ شد

وقتی برگشتم دیدم که شرایط اون یکی مریضم بهتر شده خداروشکر

شیفت عصر دوباره همون دو تا مریض رو داشتم

شیفت عصر جواب آزمایش مریضم رو گرفتم فهمیدم که سکته ی قلبی بوده و به دکتر اعصابش زنگ زدم یه سوال داشتم و شرح حال مریض رو بهش گفتم دکتر گفت ببرینش همین الان سی تی اسکن مغز انجام بدید منم که خسته آخر شیفت

رفتیم و وقتی برگشتم دیدم اون یکی مریضم cv لاینش رو کشیده و لباس هاش خونی شده 

یعنی مریض با این کار مثل این می موند که تیر سه شعبه مستقیم بزنه به قلبم دوست داشتم کله م رو بکوبم به دیوار

mehraban 75
۲۱ اسفند ۰۲ ، ۲۳:۰۶ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۴ نظر