مهربان

مهربان
آخرین نظرات
  • ۳ ارديبهشت ۰۳، ۱۲:۴۴ - (. ‿ .)
    👌😁

این صفحه مخصوص شعره

هر شعری دوست داشتی اینجا بنویس

نظرات  (۷)

دلی دارم در آتش خانه کرده

میان شعله ها کاشانه کرده

دلی دارم که شوق وصالت 

وجودم را ز غم ویرانه کرده

پاسخ:
عالی👏

ناله از دوریِ آن کن که تو را می فهمد
عشق خود ، صرف همان کن که تو را می فهمد

درد دل ، شعر قشنگ ، این همه احساس لطیف
به کسی این سه بیان کن که تو را می فهمد

نوجوانی و جوانی چو بهاریست به عمر
پای آن عمر خزان کن که تو را می فهمد

عاشقی سود ندارد به خدا من دیدم
پای آن یار زیان کن که تو را می فهمد

اشک ، وصل است به خون دل و آن شاهرگت
بهر آن اشک روان کن که تو را می فهمد

پاسخ:
خیییلی زیبا بود😍

چو بانگ رعد خروشان که پیچد اندر کوه، جهان پر است ز گلبانگ عاشقانه ی ما

، /نوای گرم نی ز فیض آتشین نفسی است، ز سوز سینه بود گرمی ترانه ی ما

🌹🌹🌹🌹🌷🌹🌹

پاسخ:
👏👏

یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد

به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد


آن جوان بخت که می‌زد رقم خیر و قبول

بنده پیر ندانم ز چه آزاد نکرد

 

دل به امید صدایی که مگر در تو رسد

ناله‌ها کرد در این کوه که فرهاد نکرد


سایه تا بازگرفتی ز چمن مرغ سحر

آشیان در شکن طره شمشاد نکرد


شاید ار پیک صبا از تو بیاموزد کار

زان که چالاکتر از این حرکت باد نکرد

پاسخ:
👏

ز وصل از پس هجران بسی شدم دل سیر
نه تاب صبرم بود و نه حلقه و زنجیر
چو قسمت ازلی بی حضور ما کردند
به قسمتش شده ام تسلیم اگر چه خیلی دیر
من شکسته بد حال زندگی یابم
در آن زمان که سپارم خودم به دست مسیر
چو زورقی اندر دست باد در دریا
نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر
رها شو دل را بسپار همیشه دست خدا
خدا برای تو آن دم چنان کند تدبیر
چو بذری از نو سر بر آوری ز زمین
جوان شود به تقدیر الهی دوباره عالم پیر

پاسخ:
👏👏
۲۴ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۱:۲۳ علیرضا همتی فارسانی

یک باره زد و شدی همه دنیایم 

هرچند که عاشق شده ام, تنهایم 

از بس که شده تکه کلامم نامت 

تاول زده ی اسم تو شد لبهایم 

 

علیرضا همتی فارسانی



برگرفته شده از hematifarsani.blog.ir

یک شبی مجنون نمازش را شکست

بی وضو در کوچه لیلا نشست

 

عشق آن شب مست مستش کرده بود

فارغ از جام الستش کرده بود

 

سجده ای زد بر لب درگاه او

پر ز لیلا شد دل پر آه او

 

گفت یا رب از چه خوارم کرده ای

بر صلیب عشق دارم کرده ای

 

جام لیلا را به دستم داده ای

وندر این بازی شکستم داده ای

 

نشتر عشقش به جانم می زنی

دردم از لیلاست آنم می زنی

 

خسته ام زین عشق، دل خونم مکن

من که مجنونم تو مجنونم مکن

 

مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو و لیلای تو … من نیستم

 

گفت: ای دیوانه لیلایت منم

در رگ پنهان و پیدایت منم

 

سال ها با جور لیلا ساختی

من کنارت بودم و نشناختی

 

عشق لیلا در دلت انداختم

صد قمار عشق یک جا باختم

 

کردمت آوارهء صحرا نشد

گفتم عاقل می شوی اما نشد

 

سوختم در حسرت یک یا ربت

غیر لیلا بر نیامد از لبت

 

روز و شب او را صدا کردی ولی

دیدم امشب با منی گفتم بلی

 

مطمئن بودم به من سر میزنی

در حریم خانه ام در میزنی

 

حال این لیلا که خوارت کرده بود

درس عشقش بیقرارت کرده بود

 

مرد راهم باش تا شاهت کنم

صد چو لیلا کشته در راهت کنم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی