مهربان

مهربان
آخرین نظرات

ورزش اگه با بی دقتی همراه باشه نتیجه ش می شه این👇👇

 

mehraban 75
۱۵ آبان ۰۲ ، ۱۴:۱۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر

الان که دارم این متن رو می نویسم بالای سر یه پسر بچه ۳ ماهه نشستم که پرستارشم و حین تصادف از ماشین پرت شده و سطح هوشیاری ۳ داره از اول صبح مریضم هستش و روحیه م خراب شده

mehraban 75
۰۳ آبان ۰۲ ، ۱۷:۵۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

 

دوست عزیزم یاسمن جون من رو به چالش "چشم هایم" دعوت کرد 

در موردش می خوام بگم که اگه من نابینا بودم اول از همه زیبایی های خلقت رو نمی تونستم دیگه ببینم مثل آسمون،باران،طبیعت،...

و مورد بعدی مادرم که اگه نابینا بودم مادرم رو دیگه نمی تونستم ببینم و این برام خیلی ناراحت کننده بود

و چند وقت پیش یه فیلم دیده بودم در مورد دختر بچه ای که نا بینا بود ولی حس لامسه خیلی قوی داشت

اون هایی که نمی بینن معمولا حس های دیگه شون قوی تر می شه

اگه بینایی نداشتم چه اتفاق هایی می افتاد؟

مثلا چند وقت پیش یه مریض داشتم که کلی قربون صدقه م می رفت و ازم تشکر می گرد و دعای خیر برام می کرد اگه نمی دیدم نمی تونستم چهره ی مهربون و قدر دان اون مادر رو ببینم

یا مثلا

تو باشگاه بچه هایی که آمادگی جسمانی کلاس می یان یکیشون هست که خیلی شاد شنگوله😄شادی های بقیه رو به عینه نمی تونستم ببینم و فقط مجبور می شدم بشنومشون

یا مثلا

همین اکیپ کوهنوردی انقدر اون روز تو رشته رود بچه ها زدن و رقصیدن که واقعا روحیه م عوض شد 

 

 

 

 

خداروشکر که همه مون چشم های بینایی داریم🤲

mehraban 75
۲۰ مهر ۰۲ ، ۱۸:۳۵ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱ نظر

 

چند وقت پیش تصمیم گرفتم با همون گروه کوهنوردی ۱۴ مهر برم رشته رود

رشته رود تو گیلان نزدیک امامزاده هاشم هست.خانواده نتونستن باهام بیان و تنهایی رفتم.

قبلا شلوار و جوراب و کفش کوهنوردی رو خریده بودم قبل مسافرت کوله کوهنوردی هم خریدم

ساعت یک ربع به شش صبح گفته بودن همه جمع بشن که حرکت کنیم من روز قبلش ۱۲ ساعت سرکار بودم

تو گروه یه دختر متولد ۸۵ با مادرش و دوستش اومده بود ولی اصلا به مادرش نمی خورد اون خانمه بهش می خورد به جای مادر انگاری خواهرش باشه انقدر که زود ازدواج کرده بود

خیلی هم شلوغ کار بود و یه لحظه اگه ساکت می شد سر گروه می گفت سودا چش شده ساکته🤣(سودا اسم دختره بود)

از اول سفر اینا شروع کردن به آهنگ گذاشتن و رقصیدن

روحیمون شاد شد

منم با دست زدن همراهیشون می کردم

از شانس😁معاون دوره دبیرستانمم  تو گروه بود و دیدمش

یکی از مسن های گروه فکر کرده بود من و اون مادر و دختریم🤣

مسیر گلی بود و حسابی کفش هامون گلی شد و چهار ساعت تو راه بودیم و مسیر رفت حسابی گرم بود

به قسمت انتهایی که رسیدیم رفتیم کنار رودخونه و من پاهامو گذاشتم تو آب که خیلی سرد بود😁

صدای آب واقعا به آدم آرامش می داد

عکس دسته جمعی گرفتیم ناهار خوردیم و دوباره برگشتیم سمت اتوبوس

کلا ۵ یا ۶ خانوار بیشتر نبودن تو روستای رشته رود تو مسیر برگشت بعضی از بچه ها با اهالی روستا سلام علیک می کردن

هوا خیلی خوب شده بود برگشتنی

سوار اتوبوس شدیم و یه مسیر ۴ ساعته رو به خاطر ترافیک ۶ ساعت طول کشید بریم نگه داشت برای سرویس بهداشتی انقدر صف بود که نگو و نپرس😑

بعد سرویس من سریع از فروشگاه یه کم زیتون پرورده هم خریدم برای خانواده(من عاشق زیتون پرورده هستم)

بچه ها تا نزدیک ۱۲ شب زدن و رقصیدن ماشالا خیلی پر انرژی بودن

۱۲ شب رسیدیم بالاخره . همه خسته شده بودن از ترافیک

ولی در مجموع خیلی خوب بود و خوش گذشت حتما این سفرهای یک روزه با تور رو امتحان کنید

 

 

 

 

mehraban 75
۱۶ مهر ۰۲ ، ۰۳:۳۸ موافقین ۳ مخالفین ۱ ۵ نظر

خب می خوام در مورد اتفاقاتی که تو این مدت افتاد تعریف کنم و توضیح بدم

۲۰ شهریور تمدیدم تموم می شد و طبق گفته مسئول طرح که گفته بود شما از ادامه همون ۲۰ شهریور شیفت هاتو برو ما حکمتون رو از همون تاریخ براتون می زنیم، منم ادامه شیفتامو رفتم تا اینکه یکی از دوستام زنگ زد گفت من یه هفته ست نمی رم سرکار گفتم  عه🙁 نه من یه هفته ست که دارم می رم ادامه شیفتامو

گفت برو اداری بپرس که رفتم و چند تا از مسئولامون مستقیم بهم گفتن نه نیا سرکار🙁چون بیمه بهت تعلق نمی گیره

من اصلا تعجب کردم یعنی بیکار شدم؟بعد چهار سال؟اصلا تو کتم نمی رفت

می گفتن سهمیه نداره بیمارستان شما و باید منتظر بمونی پیام ابلاغ برات بیاد منم به اقوام هیچی نگفته بودم ذهنشون درگیر نشه و گفتم درست می شه

انقدر رفتم پیش مسئول طرح چه حضوری چه تلفنی که خودمم خسته شده بودم

خلاصه که اولین روز پاییز صبح که رفته بودم پیشش گفت که

یه هفته هم صبر کنید شما. اومدم خونه تایم خوابم بود بعدازظهری که ساعت ۲ پیام اومد ابلاغ شما صادر شد که خیلی خوشحال شدم و به مادرم زنگ زدم گفتم

مادرم اون روز صبح چون فکر می کرد که حالا کار من خیلی طول می کشه برای اینکه دوباره تمدیدم کنن ، زنگ زده بود به دو تا از خاله هام گفته بود که سرکار نمی رم چون می گفت تا کی کتمان کنیم که تو نمی ری سرکار؟

خلاصه که پیامک که اومد مادرم به خاله هام گفته بود که کار من درست شده و دوباره تمدیدم کردن که خاله م زنگ زد به من و حس خوبشو و خوشحالیش رو با من شریک شد

قبل از اینکه تمدید بشم به همکارم می گفتم خوبی بدی دیدی حلال کن می گفت یه جوری می گی انگار داری می ری کربلا😂😂دو روز دیگه پیش خودمونی دیگه😂گفتم چی می شه حالا من خودمو برای دوستم لوس کنم؟😂

من واسه بیمارستان یه قیچی زرد رنگ گرفته بودم که کارم راه بیفته تو شیفت ها برای پانسمان انجام دادن،  بعد این قیچی من تو بخش جا مونده بود دوستم می گفت خودت نیستی ولی قیچیت اینجا هست و به یادتیم😄

 

اولین بار هر کدوم از همکارها منو می دیدن که دوباره اومدم سرکار کلی بهم تبریک می گفتن و می گفتن خوشحالیم که دوباره می یای سرکار و دوباره می بینیمت که خیلی این جملات دلگرم کننده بود و حس خوبی بهم منتقل می کرد و حتی یه نفرشون گفت دلمون براتون تنگ شده بود

من از ۲۷ شهریور رفته بودم که دوباره از ۳ مهر رفتم سرکار

یه سری از همکارها که شوخی می کردن می گفتن چون دوباره تمدید شدی برامون شیرینی بیار😄

اون تایمی که سرکار نمی رفتم و حس بیکار شدن بهم دست داده بود واقعا قدر کار کردن رو بیشتر دونستم و خداروشکر که می رم سرکار

با همه سختی هایی که تو بیمارستان داریم ولی همینکه کار می کنیم جای شکر داره

خدایا شکرت

mehraban 75
۰۸ مهر ۰۲ ، ۰۰:۰۲ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۴ نظر

امروز که روز سینما بود بلیط گرفتم با پدر و مادرم رفتم سینما فیلم فسیل رو دیدم

پیشنهاد می کنم ببینید برای چند لحظه هم که شده می خندید

بهرام افشاری نقش اصلی فیلم رو بازی کرده

پشت سر ما چند نفر پایه نشسته بودن و لحظات شاد فیلم دست می زدن و حتی تو صحنه عروسی تو فیلم، اینا  کل می کشیدن😁

 

 

mehraban 75
۲۱ شهریور ۰۲ ، ۲۳:۱۲ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳ نظر

امروز زنگ زدم به کسی که ساز سه تارمو درست کرده بود می خواستم سه تارمو ببرم تارهاشو عوض کنه برام گفت ساعت ۳ تا ۵ هستم منم تا یه کمی بخوابم و نماز بخونمو ظرف ها رو بشورمو این ها طول کشید تا برم نزدیک ساعت ۵ رسیدم(هنوز ۵ نشده بود)دیدم در قفله زنگ زدم بهش می گم شما رفتی؟می گه آره نیومدید رفتم

آخه مرد حساب شماها به تایمی که به مردم می گین هم پایبند نیستین

انقدر اعصابم به هم ریختا تو دلم حسابی فحش دادم

خدا نکنه یعنی آدم کارش به یکی گیر کنه😒😒😒😒 

به نظرتون کارش بد نبود؟ببرم دوباره پیش خودش یا ببرم یه جای دیگه تارهامو عوض کنه؟

mehraban 75
۱۴ شهریور ۰۲ ، ۱۷:۲۴ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۷ نظر

۲۰ شهریور تمدید طرحم تموم می شه برخلاف قبل کا می گفتم نمی خوام یه تایمی کار کنم الان می خوام که شغلمو ادامه بدم چون وقتی چند سالی کار می کنی برات سخته که دیگه کار نکنی

خلاصه که امروز رفته بودم برای کارهای اداری از این ستاد به اون ستاد

همیشه از کارهای اداری بدم می یاد و می یومد

اول ستاد رفتم بعد بیمارستان بعد معاونت درمان بعد نظام پرستاری

خوب شد ماشین داشتم وگرنه نمی رسیدم امروز انجام بدم البته یه سری امضاها هنوز مونده که بگیرم

یه برگه کارگزینی داده بهم که کلییی باید امضا بگیرم

رو برگه نوشته برای تسویه حساب

وقتی رفتم نظام پرستاری تازه ازم کارت هم کشید.می خواستم بگم داداش خیلی پول می دین به ما پرستارها با توجه به حجم کاریمون که حالا الان دارین پول هم ازمون می گیرین؟

 

mehraban 75
۱۳ شهریور ۰۲ ، ۱۳:۲۹ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

چند روزیه سرفه های خشک دارم گلومم قرمز شده امروز که از خواب بیدار شدم آب دهنمو نمی تونستم خوب قورت بدم گلوم بیشتر درگیر شده بود حتی دوست نداشتم صحبت کنم.صدامم کم کم داشت می رفت و ضعیف می شد.

رفتم دکتر دو روز برام استعلاجی نوشت زنگ زدم به هد نرسمون گفتم اینجوریه اوضاع

بعد گفت باشه ولی جایگزین باید به ازای این دو شیفتی که استعلاجی آوردی شیفت بیای😐انگار مثلا من الکی مریض شدم😒یا دارم دروغ می گم

 

درمانگاه شبانه روزی که رفتیم امروز،  قبلا تا حالا نرفته بودم.

دکتر یه خانم دکتر ژیگول میگول بود موها فر کرده و لب تزریق شده و سرش هم تو گوشیش بود یه کم شرح حال گرفت و گفت فشارت رو گرفتم؟😑انقدر حواسش پرت بود یادش نمی یومد فشار گرفته یا نه

داروها رو تو سیستم وارد کرد بعد رفتیم داروخونه نیم ساعت شایدم بیشتر اونجا معطل شدیم پرسنلی که بلد نبودن کار مریضو زودی راه بندازن شلوغ هم نبود داروخونه

بعد از کلی معطلی خانمه می گه داروی آزیترومایسین رو دکتر اشتباهی تو سیستم ویال وارد کرده ولی باید قرص وارد می کرده اینو ببرید درستش کنه دکتر🙁

دوباره بعد از کلی معطلی دارو رو اوکی کردیم و حالا آمپول داشتم تزریقاتیه گفت برو رو تخت ۶ دراز بکش اومده بالا سرم سرش تو گوشیه خب آمپول بزن بره دیگه.سرتو از اون گوشی لامصب بیار بیرون

من خودم کادر درمانم ولی خدا نکنه گذر آدم برسه بهشون😑

همه الان سرشون تو گوشیه کار نمی کنن درست حسابی، دقت ندارن

تو مسیر برگشت یه موتوری رو دیدیم یه دستش رو موتوره یه دست دیگه ش گوشی 

خیلی اوضاع بدیه

من خودم به شخصه کارهای مریضمو انجام می دم بیمارستان بعد که کارم تموم شد آنلاین می شم و گوشیمو چک می کنم.

من معمولا تا جایی که بتونم استعلاجی نمی برم و می گم وقتی می شه کار کرد و توان دارم استعلاجی نبرم ولی این دفعه گفتم چه کاریه آخه اول سلامتی خودم بعد به فکر سلامتی مریض باید باشم

اینکه برم بیمارستان همش سرفه کنم مریض ها رو درگیر کنم بهتره یا خونه بمونم داروها رو استفاده کنم و استراحت کنم بهتره؟

mehraban 75
۰۲ شهریور ۰۲ ، ۱۳:۲۶ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۵ نظر

امروز یه مریض خییییلی بامزه داشتم یه پیرزن گوگولی چروک😄برام دست تکون می داد قربون صدقه م می رفت می گفت خدا بچه هاتو برات نگه داره😄دستت دررررد نکنه قشنگ کش می داد کلماتو😄

منم دلم قنج می رفت براش لپشو می کشیدم😄دستمو گرفت حتی بوس کرد😄

 

بعد شیفتم رفتم خونه و ناهار و بعدش هم رفتم باشگاه 

صبح یکی از همکارها داشت واسه چند نفر تعریف می کرد بیاید بریم قله مردمی و این حرفا

منم خیلی وقت بود نرفته بودم دوست داشتم بعد باشگاه هر جور شده خودمو برسونم برای کوهنوردی

تو مسیر برگشت با اسپیکر آهنگ گذاشته بودن منم داشتم فیلم می گرفتم که یکی از آقایون گروه گفت خانم می شه فیلم نگیرین؟گفتم بله

ولی علتش رو نفهمیدم🤔

mehraban 75
۰۲ شهریور ۰۲ ، ۰۰:۳۷ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱ نظر